چکیده:
هر یک از پارادایمهای اثباتگرایی، تفسیری و انتقادی تصویر خاصی از موضوع علوم انسانی ارائه کرده و به صورت مانعةالجمع عناصری را در آن دخیل دانستهاند. در نوشتار حاضر با تبیین عناصر پارادایمی دخیل در موضوع علوم انسانی بر اساس نگاه علامه طباطبایی و بیان تفاوتهای مفهومشناختی و وجودشناختی آنها با پارادایمهای سهگانۀ موجود، انسان موجودی برخوردار از عقل و عقلانیت، جنبههای ثابت (فطرت) و متغیر، توان اعتبارسازی، خلاقیت و اختیار نسبی در مقابل جبر و تفویض و قابلیت ضلالت و گمراهی، انحرافپذیری که میتواند تحت سلطة نسبی عوامل بیرونی در آید، دانسته میشود.
The positivistic، interpretive and critical paradigms have each presented a special picture of the humanities' subject and have included some parameters which are mutually exclusive. Explaining the paradigmatic parameters involved in humanities' subject based on the view of Allameh Tabataba'i، and elaborating their conceptual and ontological differences with the three existing paradigms in this article، I have shown that human is regarded as abeing who benefits from reason and rationality، constant (innate disposition) and variable aspects، ability of subjective consideration ، creativity and relative choice – which is in front of determination and delegation -، and having the capacity of being misguided or deviated، which can be under the relative authority of external parameters.
خلاصه ماشینی:
در نوشتار حاضر با تبيين عناصر پارادايمي دخيل در موضوع علوم انسـاني بـر اسـاس نگاه علامه طباطبـايي و بيـان تفـاوت هـاي مفهـوم شـناختي و وجـودشـناختي آنهـا بـا پارادايم هاي سه گانۀ موجود، انسان موجودي برخوردار از عقل و عقلانيت ، جنبه هاي ثابت (فطرت ) و متغير، توان اعتبارسازي، خلاقيـت و اختيـار نسـبي در مقابـل جبـر و تفويض و قابليت ضلالت و گمراهي، انحراف پذيري که ميتواند تحت سلطۀ نسـبي عوامل بيروني در آيد، دانسته ميشود.
مورد توجه قرار ميگيرد که در جاي خود از عناصر تأثيرگذار و مهم در علوم انساني بـه شمار ميآيند؛ اما به جهت عدم طـرح همـۀ آنهـا در پـارادايم هـاي سـه گانـه و رعايـت اختصار، در نوشتار زير سعي خواهد شد بر اساس نگاه علامه طباطبـايي بـه ذکـر چهـار عنصر کليدي دخيل در موضوع اين علوم انساني، يعني فطرت ، عقل و عقلانيت ، اراده و اختيار و هدايت و ضلالت ، بسنده و تلقي از و انحصار بر ويژگيهاي مطرح شده در هـر يک از پارادايم هاي يادشده ، نقد و تلقي جديدي از موضوع علوم انساني ارائـه شـود.
وي در جاي ديگر توحيد ذاتي، ولايت مطلقـه و نبـوت عامّه را فطري مي داند؛ با اين توضيح که توحيد ذاتي بيان شده امري است کـه انسـان بـا شهود تام و ساده آن را مي يابد؛ زيـرا انسـان بـه مقتضـاي فطـرت ، وجـود را ذاتـاً درک مي کند و نيز درک مي کند که هر تعيني از يک اطلاق و بي قيدي ناشـي مـي گـردد؛ زيـرا مشاهدٔە مقّيد بدون مشاهدٔە مطلق نيست و نيز مشاهده ميکند که هر تعّينـي- خـواه در خودش و يا در ديگري- ذاتاً وابسته و متکي بـه اطـلاق اسـت ؛ درنتيجـه مطلـق تعـّين وابسته و قائم به اطلاق تام و کامل خواهـد بـود؛ همچنـين لـزوم فروتنـي و خضـوع و شايان گفت است که برخي فطريبودن خداشناسي را به علم حصولي انسان نسبت بـه خـدا تفسـير ميکنند؛ مانند اينکه پلانتينگا و آلستون «قضيۀ خدا وجود دارد» را جـزو قضـاياي پايـه و بـينيـاز از استدلال ميدانند (ر.