چکیده:
در این مقاله با روش تحلیلی - انتقادی به بررسی دیدگاه جورج پاتیسون در باب رابطۀ دین و هنر میپردازیم. پاتیسون تأملات خود را در مسیر آنچه مندرج میکند که خود الهیات هنر نامیده است. او به این نتیجه رسیده که هنر نه ابراز زیردست الهیات، بلکه نوعی نگرش زیباییشناختی به جهان هستی است، نگرشی که ضمن پاسداشت گوهر زندگی، به رهاوردی معنوی منتهی خواهد شد. او نگاه مطلوب خود را بیش از کلیسا و الهیات رسمی مسیحی، در طریقت بودایی ذن جستوجو میکند و البته همزمان از رمانتیسم و اندیشۀ پستمدرن فاصله میگیرد. اما بهنظر میرسد حاصل نظریات او نه الهیات هنر، بلکه رویکردی هنری به دین و تفسیری زیباییشناختی از زندگی است که میتوان آن را با تعبیر الهیات هنری متمایز کرد و اشکالهای وارد بر آن را برشمرد.
In the following papers, we look George Pattison, and focus on his theory about art- religion relationship. It seems, he designs a new way and prepares a new idea about religious dimension of art, which he have called it theology of art. In constituting this new idea, Pattison refers to Zen- Buddhism, with some contents of Existentialism, and he shapes his distance from Romanticism and Postmodernism. According to him, art can provide an aesthetic view, can cultivate its receptors, and finally can join human kind to the spiritual journey. But if we consider his approach, it is obvious that he couldnt succeed to reach an authentic and reliable viewpoint. It seems we can call his theory an artistic theology, in contrast of theology of art.
خلاصه ماشینی:
Anglicanism الهياتي به مقولۀ هنر است » به اين نتيجه مي رسد که «اگر ما قـادر بـه اسـتماع افکـاري کـه هنرمندان را به سمت آثارشان سوق داده ، نباشيم ، نظراتي که دربارٔە آثارشان ابـراز مـي کنـيم ، چندان مورد رغبت واقع نخواهند شد» (xii :١٩٩٨ ,Pattison ) او در مسير تقرير روايت خود از هنر مدرن ، تاريخچه اي را براي تحول هنر مسيحي ، از شمايل هاي قرون وسطايي تا هنر دنيوي ترسيم مي کند.
او به اين پرسش رسيده که کدام قسم از الهيات هنر قادر است بيشترين کارآمدي را براي زمانۀ ما در پي داشته باشد و ضمن نشان دادن طريقي فراخ تر از نگرش هـاي سـنتي متألهـان ، دسـت هنرمنـد را هـم در آفرينش هنري خود گشوده تر کند؟ به نظر مي رسد او پاسخ به اين سؤال را مشروط به مرور تجربۀ کليساي مسيحي در مواجهۀ با شمايل هاي مسيح و عبرت اندوزي از تاريخ تعامل هنر و الهيات دانسته است (٩ - ٨ :١٩٩٨ ,Pattison).
پاتيسون به آکويناس هم توجه دارد و مي کوشد تا رئـوس مـدعيات الهيـات توميسـم و تفکر خاص اين متکلم عصر طلايي قرون وسطي را در باب رابطـۀ هنـر و ايمـان مسـيحي تشريح کند؛ نوعي الهيات هنر که شکوه خود را در معماري گوتيک مجسـم کـرده و پيونـد موفقي از دين و هنر را در صفحات تاريخ هنر به ثبت رسانده است (٣٢ :١٩٩٨ ,Pattison).
پاتيسون بر اين باور است که اين نگرش توماسي به هنـر (کـه بيـان امـروزي خـود را در کلمات ژاک ماريتن جلوه گر مي کند) شايد به کار هنرمنداني بيايد که از نهيليسم هنر مدرن بـه ستوه آمده اند و در حسرت فرهنگ ديني قرون وسطي به سر مي برند (٤٣ :١٩٩٨ ,Pattison).