چکیده:
پس از زوال تدریجی امپراطوری رم، امپراطوری بیزانس در بخش شرقی
آن در پرتو پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی به حیات خود ادامه داد. اما
در پی رسمی شدن دین مسیحیت مجبور به پیریزی سیاست مذهبی جدیدی
شد و هر سیاستی نیز دارای تبعاتی میباشد. هدف این پژوهش بررسی سیاست
مذهبی بیزانس تا پایان عصر هراکلیوس است تا به سر این نکته پی ببرد که چه
اثراتی سیاست مذهبی بیزانس بر شام و مصر تحت حاکمیت آن ها داشته است؟
یافتههای پژوهش حاکی از آن است که سیاست دولت بیزانس در بخش
مذهبی دین مسیحیت و کلیسای آن را تحت تسلط امپراطور درآورد. در پی آن
امپراطوران بیزانس سعی کردند با تحت فشار قرار دادن پیروان دیگر ادیان و
مذاهب در قلمرو خود یکپارچگی مذهبی ایجاد کنند، اما این امر باعث ایجاد
نارضایتی عمیق در دو ایالت شام و مصر گردیده و باعث گردید تا نقش پر
رنگی در فروپاشی قدرت بیزانس در شام و مصر ایفا کند.
خلاصه ماشینی:
"این فرض در این پزوهش مطرح است که پیوند تنگاتنگی که میان حکومت بیزانس و دین مسیحیت ایجاد شد باعث گردید تا این حکومت به دام ماقشات مذهبی افتاده به دنبال ایجاد مذهبی رسمی در کل قلمرو خود با اعمال فشار و زور برود که منتهی ایجاد نارضایتی عمیق در دو ایالت ثروتمند شام و مصر شده در نهایت منجر به گرایش مردم این مناطق به مسلمانان گردید و به عاملی برای فروپاشی قدرت بیزانس در شام و مصر تبدیل شد.
کلیه ی موارد فوق به عنوان سیاست مذهبی دولت بیزانس در کل قلمرو آن ها به ویژه در شام و مصر در آستانه ی فتوحات اسلامی اثرگذاشتند و سپس به عنوان یک عامل فروپاشی قدرت بیزانس در شام و مصر نقش ایفا می کنند قابل تأمل هستند که در ادامه به برخی از مصادیق آن اشاره می گردد : الف - برخورد با فرقه های نسطوری 1 ، منوفیزیت 2 و مونتانس 3 از میان فرقه هایی که در امپراطوری بیزانس مورد تعقیب و آزار واقع شدند نسطوریان و مونوفیزیت های شام و مصر از اهمیت بیشتری برخوردار بودند چرا که در ثروتمند ترین ایالات تحت حاکمیت بیزانس سکنی داشتند.
پی گیری چنین سیاستی از سوی اعراب مسلمان نه تنها مسیحیان ناراضی از حکومت بیزانس را در آستانه ی فتوحات مسلمین در شام و مصر به آن ها جذب کرد بلکه باعث شد تا آزادی مذهبی این گروه ها حفظ گردیده و بعدها منجر به آن شود که در مصر مراکز تحت نفوذ قبطیان با کمی تغییر نسبت به زمان بیزانسی ها در شهرها و روستاها سازمان خود را حفظ نمایند."