چکیده:
بهره گیری از زبان شناسی راهی نوین در شاخه های گوناگون علوم اسامی است و استفاده از زبان شناسی کاربردی و گفتمان شناسی می تواند راهگشای بسیاری از مسائل مطرح در حوزه مطالعات تاریخی اسام باشد. به ویژه، توجه به نوع کنش های زبانی یک جامعه در رویارویی با پدیده های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می تواند دانستنی های نوینی را از تاریخ آن جامعه به دست دهد. بر این اساس و به عنوان نمونه ای از این تعامل بینارشته ای، جستار پیش رو با محوریت کاربس روش پیشنهادی «گفتمان کاوی تاریخی»، می کوشد تا کنش های زبانی جریان علوی را پس از واقعه کربا بررسی کند. نگارندگان با واکاوی نمونه ای از خطبه های ایراد شده جریان علوی به عنوان کنش زبانی یک گروه اجتماعی ایدئولوژیک، گفتمان های تولید شده را براساس ظرفیت مفهوم گفتمان و با بهره گیری از روش «تحلیل گفتمان» فرکاف و «گفت وگوگرایی» باختین بررسی می کنند. مقاله با استفاده از روش توصیفی فرکاف در سه سطح واژگان، دستور
و ساختارهای متنی به استخراج بعد توصیفی کنش زبانی جریان علوی اقدام می کند. سپس براساس نظریه باختین اقدام به شناسایی آواهای متعارض و مخالف شنیده شده و شنیده نشده در متون می کند. در این جستار نشان داده می شود که نحوه نشستن اقام واژگانی در محور هم نشینی و جانشینی، بازتاب ایدئولوژی حاکم بر این متون است. شیوه باهم آیی یا هم نشینی کلمات نیز نشئت گرفته از طرحواره ایدئولوژیک متن است. در سطح دستور نیز ممکن است اشاره به عامل یا فرستنده یک رویداد یا اشاره به فعل هر کدام بازتاب نوعی ایدئولوژی باشد. نتایج به دست آمده نشانگر این خواهد بود که جریان علوی در تمامی موقعیت ها اقدام به تولید و تثبیت گفتمان های یگانه ای کرده است که نوعی سازمان یافتگی دارد، چراکه تمامی عامان جریان علوی در کنش گفتاری خویش برای بازتولید یک گفتمان ساختارشکنانه تاش کرده اند. به نظر می رسد می توان گفتمان «احیای جایگاه کاریزماتیک محمد بن عبدالله (صلی الله علیه وآله)» را به عنوان دالّ مرکزی و نشانه کانونی گفتمان جریان علوی دانست که با دیگر مولفه های گفتمانی تولید شده این جریان احاطه شده است و درنهایت، نوعی ساختارشکنی سیاسی ایدئولوژیک را در بافت خلافت اموی پیگیری می کند.
خلاصه ماشینی:
نگارندگان با واکاوی نمونهای از خطبههای ایرادشدة جریان علوی بهعنوان کنش زبانی یک گروه اجتماعیـایدئولوژیک، گفتمانهای تولیدشده را براساس ظرفیت مفهوم گفتمان و با بهرهگیری از روش «تحلیل گفتمان» فرکلاف و «گفتوگوگرایی» باختین بررسی میکنند.
نتایج بهدستآمده نشانگر این خواهد بود که جریان علوی در تمامي موقعیتها اقدام به تولید و تثبیت گفتمانهای یگانهای کرده است که نوعی سازمانیافتگی دارد، چراکه تمامي عاملان جریان علوی در کنش گفتاری خویش برای بازتولید یک گفتمان ساختارشکنانه تلاش کردهاند.
به نظر میرسد میتوان گفتمان «احیای جایگاه کاریزماتیک محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآله)» را بهعنوان دالّ مرکزی و نشانة کانونی گفتمان جریان علوی دانست که با دیگر مؤلفههای گفتمانی تولیدشدة این جریان احاطه شده است و درنهایت، نوعی ساختارشکنی سیاسیـایدئولوژیک را در بافت خلافت اموی پیگیری میکند.
جستار پیشرو با پیشنهاد روشی بهنام «گفتمانکاوی تاریخی» و اعمال آن بر روی کنش زبانی جریان علوی، درپی پاسخ به این سؤالات است: جریان علوی برای تعامل با پدیدههای سیاسی و اجتماعی از چه گفتمانهایی بهره میبرده است؟ آیا گفتمانی در اندیشة این جریان، نقش دالّ مرکزی یا نشانة کانونی را بازی میکند؟ آن گفتمان چیست؟ دربارة رویداد سیاسیـایدئولوژیکی عاشورا پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است که بیشتر این پژوهشها صرفاً رویکردی توصیفی دربارة تاریخ این رویداد برگزيدهاند و کمتر تلاش کردهاند تا جایگاه اجتماعی این جریان را براساس کنشهای زبانی برجای مانده از آن تحلیل کنند.
کنشگر جریان علوی مؤلفه «احیای جایگاه کاریزماتیک محمد بن عبدالله (صلّیاللَّهعلیهوآله)» را در هستة گفتمانی خویش قرار داده است؛ سپس دیگر مؤلفههای گفتمانی موردنظر خود را دربارة این مؤلفه تولید کرده و اقدام به نوعی ساختارشکنی سیاسیـایدئولوژیک در بافت عربیـاموی کرده است.