چکیده:
حق داشتن مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود و به دست گیری جهات اعمال آن مسئله بسیار مهمی در ابعاد ماهوی و عملی در سطوح مختلف ملی و بین المللی بر اساس حقوق بین الملل می باشد، گاه شده که حقی وفق حقوق بین الملل وجود داشته ولی اجرا نمی گردد و یا عملی در عالم واقع صورت گرفته ولی پشتوانه حقوقی به لحاظ ماهوی نداشته است. این مقاله سعی کرده است که با بررسی ماهیت و وضعیت حق تعیین سرنوشت در عالم واقع بر اساس اسناد و قضایای مطروحه با موضوع آن به این نتیجه که حق تعیین سرنوشت وفق ماهیت آن بر اساس حقوق بین الملل لازم الاجرا و لازم الرعایه است در کنار این نتیجه که در عالم واقع اسناد و قضایای مطروحه با موضوع و محوریت آن نیز مهر تایید بر الزامی بودن رعایت و اعمال آن را وفق حقوق بین الملل تایید کرده اند، دست یابد.
The right of people to determine their political goals and to achieve
their practical principles is a very important issue in substantive and
practical aspects at various national and international levels in
accordance with international law, Occasionally, the law has been in
accord with international law, but it has not been implemented or
practiced in the real world, but it has not been fundamentally
substantive. This paper tries to arrive at this conclusion by examining
the nature and status of the right to self-determination in the realm of
reality based on the documents and the theorems related to its
subject that the right to self-determination, by virtue of its nature, is in
binding and also achieve in addition to the conclusion that in the real
world, the documents and cases based on the subject and its core, have
also confirmed the confirmation of the necessity to observe and apply it
under international law.
خلاصه ماشینی:
بند اول: قضیه و مورد کوزوو درنهایت می توان گفت که وفق قواعد حقوق بین الملل که اعمال حق تعیین سرنوشت دروضعیت های استعماری و نیز موارد درحکم آن که اسناد و قضا مبین وضعیت های چون سرزمینی که توسط بیگانه مورد تصرف قرار گرفته و اشغال شده و یا مردم سرزمینی که تحت اعمال سیاست های نژاد پرستانه هستند مجاز می داند، به خاطر وجود تعارضات و تناقضات حقوقی در تئوری و عمل در این موارد مانند این مصداق بارز که ارتباط آن ها به این شکل است که دولتی می تواند از نظر قانونی اراده خود را بر دولت دیگرتحمیل کند و این دولت با لباس قانون مجبور به تسلیم دربرابر این اراده تحمیل شده است؛ اما اعمال حق تعیین سرنوشت در موارد دیگر با موانع و اختلالات جدی مواجه است و گفتنی است که در غیر این موارد می بایست بسیار محطاطانه عمل نمود چراکه موجبات استفاده متناقض از هدف و غایت حق تعیین سرنوشت مردم برای خودشان با توسل به نام آن فراهم نشود و حتی عده بسیاری گفته اند که بنا بر وضع موجود و بر اساس اصول و قواعد حقوق بین الملل بهرمندی از این حق برای غیر مصادیق آن قابل تسری نیست و مصداق بارزی که می توان در این باره ازآن یاد کرد مسئله کوزوو بوده که بنا بر مطالعات انجام شده ، این نتیجه روشن می شود که این وضعیت ، وضعیت منحصر به فردی است در مورد بحران کوزو و تاریخچه آن می توان گفت که این کشور دو میلیون نفری تا قرن چهاردهم جزیی از استان آلبانیایی تبار امپراطوری عثمانی بود که در سال 1912 طی جنگ اول بالکان توسط یوگسلاوی تصرف وضمیمه آن کشور شد و برابر قانون اساسی یوگسلاوی بعنوان یک استان خود مختار با اختیارات زیاد و حتی با حق قانون گذاری شناخته می شد ؛ که این اختیارات ملی گرایان آلبانیایی تبار را قانع نکرده و در سال 1980 خواهان استقلال خویش شدند که این تحرکات و نیز فروپاشی یوگسلاوی ؛ صرب ها را برآن داشت که در سال 1989 از اختیارات خود مختاری این استان بکاهند و در مقابل ناسیونالیسم های کوزوو خواهان استقلال از طریق همه پرسی بودند که منجر به اختلافات داخلی در خلال سال های 1998 الی 1999 گردید، کوزوو به صورت ناموفق خود را یک کشور مستقل اعلام نمود.