خلاصه ماشینی:
"فکر میکنم از آن جا که«امکان تولید مبانی» برای ما در این زمینه فرهنگی که ما در آن زندگی میکنیم،وجود ندارد و چون درباره موضوعی که ما روی آن بحث میکنیم،پیش از این مبانی گوناگونی تدوین و مفاهیمی اساسی تعریف شده است و حتی اگر اختلافهایی وجود داشته باشد،اختلافهای مشخصی است که میتوان در انتخابها به آن توجه کرد،همزبانی،جز با بهرهگیری از معانی و تعریفهای متعارف از مفاهیم و واژهها حاصل نمیشود؛چیزی که به نظر من مجموعه مقالههای حسین شیخ الاسلامی، از آن رنج میبرد.
من در مقالههای خود،بین دو مفهوم«کودک و نوجوان»و «کودکان و نوجوانان مخاطب»تفاوت گذاشتهام و فکر نمیکنم تمام کودکان و نوجوانان،مخاطب یک متن باشند-اگر باشند،ادعایی غیر عقلانی است-پیش از شناخت مخاطب،ما با مرحله انتخاب مخاطب روبهرو هستیم(چون در بخشی جداگانه این بحث را میخواهم باز کنم،به همین اکتفا میکنم)،اما اشاره به این نکته را ضروری میدانم که ما با انتخاب مخاطب، با گروهها و جمعهای مختلفی روبهروییم که همه آنها «کودک و نوجوان»هستند،اما به خلاف برداشت ایشان،مصداقهایی متفاوت برای یک مفهوم نیستند، بلکه نوعی طبقهبندی،براساس ویژگیهای عرضی افراد این مجموعه بزرگ است؛ویژگیهایی که متناسب با اهداف ما،ژانر متن و...
پسین و پیشینی در مورد علم کاربرد ندارد-اما آیا این تقسیمبندی با یکی دیگر از تعاریفی که سیدآبادی از مخاطبشناسی«این جوابیه ارائه میدهد،تناقض ندارد؟» بعد با نقل تعریف من از مخاطبشناسی-که پیشتر هم ذکر شد-مینویسد: «اگر مخاطبشناسی مطابق تعریف خودش، توانایی پیشبینی واکنش نسبت به متن باشد،وقتی هنوز متنی موجود نیست و ما در مرحله پیشامتنی هستیم،چگونه میتوانیم از مخاطبشناسی حرف بزنیم؟» جمله آخر این بند،روی نکته مهمی انگشت گذشته است و گمان میکنم،میتواند پرسشی مهم برای ادامه بحث مخاطبشناسی باشد و درواقع، چالشی است با«گفتمان مسلط»مخاطبشناسی در ایران،من به او پیشنهاد میکنم که بحثهای مربوط به مخاطبشناسی را درایران،با این پرسش مورد بررسی قرار دهد."