چکیده:
کانت متافیزیک دوران خود را عاجز از تثبیت جایگاهش بهمثابه علم میداند و بحران موجود در آن را جدی تلقی میکند. ازاینرو، کانت از ماهیت و امکان متافیزیک پرسش میکند و بنیاد آن را میکاود. نقد نخست عهدهدار پرتو افکندن بر ذات و بنیاد متافیزیک است و معیار علمی بودن یک متافیزیک را به دست میدهد. علمی بودن متافیزیک در گرو امکان قضایای تالیفی ماتقدم است. کانت با تفکیک میان دو جهان پدیداری و نومینال معرفت نظری را تنها در جهان نخست امکانپذیر میداند و شناخت پدیداری نیز تنها در قلمرو تجربه فراهم میآید. اما مسائل اساسی متافیزیک همچون آزادی اراده، جاودانگی نفس و وجود خدا چون خارج از قلمرو تجربهاند؛ لذا با عقل نظری قابل اثبات نیستند، بلکه بر بنیاد عقل عملی بدانها دست مییابیم.
خلاصه ماشینی:
"به باور کانت، مادامی که مفاهیم عقلی محض مورد استفاده تجربی قرار داشته باشند، متافیزیک بهمثابه یک علم امکانپذیر میشود؛ اما اگر این مفاهیم ناظر به امور فوق حس و فراتر از تجربه باشد، امکان متافیزیک بهمثابه علم نیز منتفی میگردد؛ یعنی در صورتی که از متافیزیک بهمثابه علم معرفت علمی به موجودات فوق حسی (همانند خدا، جاودانگی نفس و آزادی) اراده شود، به عقیده کانت به هیچوجه چنین متافیزیکهایی تحقق نیافته است و اساسا امکان تحقق ندارد.
به باور کانت، سنجش خرد انسان و در نتیجه تعیین حدود و توانایی آن با اینکه از یک نظر منفی است، چرا که با محدود نمودن معرفت نظری به حوزه شناخت تجربه ممکن و عالم پدیدارها، انسان را در درون این محدوده نگه میدارد و دست او را از شناخت امور فوق حسی کوتاه میکند، اما ازآنجاکه انسان محدود به جنبه نظری نیست بلکه دارای حیث عملی نیز میباشد، این سنجش نتیجهی بس مثبت و اساسی در پی دارد؛ زیرا با تعیین حدود کاربرد و استعمال خرد نظری، زمینهی بهکارگیری خرد عملی در حوزه کردار اخلاقی فراهم میآید و از تجاوز اصول خرد نظری به حیطه اخلاق جلوگیری میکند.
"/> البته کانت این نکته را تذکر میدهد که تصدیق این ایدهها در ساحت عقل عملی صرفا بر اساس یک نیاز افتراضی در راستای اهداف تحکمی نظریهپردازی انجام نمیپذیرد، «بلکه نیازی است بهرهمند از نیروی قانون برای فرض چیزی که بدون آن، وجود موضوعی که ناگزیر باید آن را بهعنوان غایت فعلمان نصبالعین خویش قرار دهیم، ممکن نیست."