چکیده:
«هویت» از مهمترین مولفههای شخصیتی انسان و تلقی او از خود یا پاسخ به سوال «چه کسی بودن» است. در دنیای کنونی، انسان به دلیل وجود تهدیدهای فراوان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دچار بحران شده و بحران هویت در آثار ادبی و به ویژه در شعر شاعران معاصر نمود یافته است. اوضاع سیاسی- اجتماعی چند دهه ی اخیر عراق، شرایط بروز بحران هویت در ادبیات معاصر این کشور را فراهم آورده است. عدنان الصائغ (متولد1955م) شاعر معاصر عراقی از نزدیک شاهد شرایط نابسامان عراق است و ابعاد مختلف فردی و ملی بحران هویت در اشعارش منعکس شده است. نوع زندگی او در عراق و شرایط سیاسی این کشور و مهاجرت اجباری شاعر از عواملی است که بحران هویت را در او ایجاد کرده است. هدف ما در این پژوهش این است که با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی ابعاد مختلف این بحران در اشعار این شاعر مهاجر عراقی بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
مقالـه اي هـم بـا عنـوان «بررسي ابعاد گوناگون بحران هويت از ديـدگاه شـاعران نـوگراي عـراق » توسـط دکتـر «معصومه نعمتي قزويني » انجـام شـده اسـت ؛ ولـي در مـورد بحـران هويـت در اشـعار عدنان الصائغ تاکنون پژوهشي انجام نشده است ؛ لذا در ايـن مقالـه سـعي شـده تـا بـا روش توصيفي - تحليلي به بررسي جنبه هاي گوناگون اين بحران در اشعار او بپردازيم ؛ به اين صورت که ابتدا بـه ادبيـات نظـري پـژوهش پرداختـه ، سـپس بـا مطالعـه تمـام ديوان هاي شاعر از جمله قصيده ي بلند «نشـيد أوروک »، ديـوان «واو» و «المجموعـة الکاملة » قصايدي که بازگو کننـده ي بحـران هويـت شـاعر بـود، اسـتخراج شـده و بـر اساس موضوع، تقسيم و مورد تحليل قرار گرفته اند و ميزان بازتاپ بحـران هويـت در اشعار صائغ بر اساس تعداد قصايدي کـه ابعـاد مختلـف بحـران هويـت در آنهـا آمـده، بررسي شده است .
(همـان: ۳٥٦-۳٥۸) در قصـيده ي «حـلاج » ديـوان «تـأبط منفي »، شخصيت حلاج با عدنان الصائغ همراه مي شود تا او را بر فراز بلندترين تپه ي بغداد ببرد و همه ي منارهها، معابد و کنيسه هاي زنگ دار را به او نشـان دهـد تـا تمـام خواسته هاي پرسوز و گدازي را که از وجـود مـردم برمي خيـزد ببينـد و بـا هـم حسـرت بخورنـد کـه چـرا هـيچ کـدام از ايـن مـردم از رؤيـاي خـود بـر نمي خيزنـد تـا حقيقـت تباهي هاي طغيانگران و ستم هاي فقيهان (به ظاهر) ديندار و ژانـدارمهاي رژيـم را - که بلاها بر سر آنها آورده اند ، ببيند: أصعدني الحلاج إلـي أعلـي تـل / فـي بغـداد / وأرانـي کـل مآذنهـا / ومعابـدها / ً وکنائسها ذات الأجراس / و أشار إلي ّ: / أحص / کم دعوات حّري تتصـاعد يوميـا مـن أنفاس الناس / لکن لا أحداً / حاول أن يصعد / في معناه إلـي رؤيـاه / کـي يوقظـه / ويريه / مـا عـاث طغـاة الأرض / ومـا اشـتّط الفقهـاء / و مـا فعـل الحـراس (الصـائغ ، ۲۰۰٤م : ۲۲) در اينجا هويت شاعر شخصيتي بيدار، آگاه، همراه و همگام با حلاج است که آرزو دارد مردم با وي يکي شده و با هويت حلاج گونه اش همراه شوند تا ستم ها را با چشم باز ببينند.