چکیده:
کتاب تاریخ ایران در دوره قاجاریه، عصر آقامحمدخان اثری است معتبر و دقیق دربارة رخدادهای سیاسی این عصر که منجر به می نامد « درایت در روایت » و « انتقادی » تاسیس سلسله قاجار گردید. نویسنده کتاب به مانند آثار پیشین خویش، با روشی که خود و پس از تطبیق منابع اصلی، پنداشت های مشهور و جا افتاده دربارة تاریخ این عصر را کنار زده و روایتهایی موشکافانه از ماوقع و سبب رخدادها می سازد. با وجود این، نویسنده به تعریف خویش از موضوع (علم) تاریخ و همچنین مواضع انتقادی نسبت به برخی و هم در به « شالوده شناسی » مدعیات تاریخنگاری سنتی، پایبند نیست و این کتاب، آنچنانکه منطق کار انتظار دارد، هم در عرصه این عصر در عرصه های جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی و « ایران » کارگیری منابع غیر سیاسی ناموفق بوده و به دلیل عدم تصویر غیره، نتوانسته واقعیت این عصر را با تمام پیچیدگیاش بازنمایی نماید، در نتیجه، کتاب به بررسی تحولات سیاسی تقلیل یافته و باید آن را در پارادایم مدرن و شاخه تاریخنگاری سنتی قرار داد.
The history of Iran during the Qajar era, Aqa Mohammadd Khan age, is a precise and
credible work about the political events of the era leading up to the Qajar dynasty was
established. the author like own previous works, using the method that himself called
"critical" and "tact in narrative" and comparison with main sources, the well-known
and well-established assumptions about the history of this era lay asides and makes a
detailed narratives of the causes of events. However, The author does not adhere to
own definition of the subject of history (knowledge) as well as some critical claims of
traditional historiography. And this book, so that the logic expected, both in the "….."
and in the use of non-political resources has failed and not due to image of "Iran" in the
area of geographical, cultural, economic and so could not represent the reality of this
era with all its complexities. As a result, the book has diminished to examine of
political developments and it should be placed in the paradigm of modern and
traditional historiography branche.
خلاصه ماشینی:
"نتیجه گیری همانطور که در سطور بالا مشخص گردید، نویسنده معتقد است که معرفت تاریخپژوهان نسبت به وقایع عصر آقامحمدخان، ناقص و با دستکاریهای عامدانه یا ناآگاهانه همراه بوده و در این کتاب تلاش دارد تا به معرفتی عمیق با اتکا بر منابع اصلی و اسناد مرتبط با این دوره دست یابد و چون این شناخت بیطرفانه متأثر از تاریخنگاری پوزیتیویستی منجر به بازبینی روایات رسمی موجود ـ که عمدتا حکایت افعال و کردار انسانها هستند و نه ذهنیات و اندیشهها ـ شده و نه بررسی منابع مستقل، اشعار، اسناد شخصی و غیره ـ به دلیل اینکه در دام ذهنیات نیفتد و بی طرف بماند ـ منجر به تقلیل «تاریخ ایران» به تاریخ تحولات، مناسبات و اعمال سیاسی گردیده است.
میداند که اثر آن در حیات اجتماعی امروز، محسوس است اما در شالودهشناسی، چون اصرار بر بازکشف تاریخ است، قادر نگردیده تا به آفرینشی از قواعد کلی برآمده از بطن جزئیات دست بزند و شالودههای ادعایی در این کتاب، نسبتی منطقی و تاریخی روشنی با واقعیتهای زمانۀ مزبور پیدا نمیکند و شالودهشناسی، منجر به تلفیق تاریخ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با تاریخ سیاسی هم نگردیده (اگر چه در موضع هستیشناسی، قائل به دیالکتیک بین خصایل فردی و خصایل اجتماعی بود اما این مدعا در روش شناسی دیده نمیشود) و به دلیل عدم استفاده از مفاهیم و مقولات بین رشته ای ـ به سبب حفظ عینیت ـ هم شیوۀ روایتگری کتاب مانند روایات از پیش موجود قاجاری و براساس همان نظم و چینش سنتی است (اگرچه این بار با روابط علی و معلولی و محک عقلانی روایات) و هم مانند همان آثار، فاقد جذابیت، خلاقیت و شورانگیزی در روایت این عصر است و دیگر بار، منجر به ظهور یک تاریخ سیاسی جدید گردیده است که ادعای بیان واقعیت این عصر را دوباره مورد تردید جدی قرار داده است."