چکیده:
ماهیت عامل انگیزش اخلاقی، درونی یا برونی بودن و خودمحور یا غیرخودمحور بودنِ آن، ازجمله ابعاد بحث انگیزش اخلاقی در حوزۀ روانشناسی اخلاق هستند. جانفینیس، اندیشمند مسیحی معاصر، با تکیه بر ظرفیتها و قوای طبیعی انسان و با رهیافتی درونگرایانه، ریشۀ انگیزۀ اخلاقی را در داشتههای طبیعیِ فاعل اخلاقی جستوجو میکند و آن را غیرخودمحور جلوه میدهد. علامهطباطبایی نیز با رهیافتی غیرخودمحورانه بر ظرفیتهای طبیعی انسان تأکید و تحقق انگیزۀ اخلاقی را در بستر ترکیبی از امیال طبیعی و عقلانیت انسان تبیین کرده است. بررسی اندیشۀ ایندو در بُعد روانشناسی اخلاق نشان میدهد ایندو دیدگاه در رهیافت درونگرایانه و برونگرایانه و تبیین فرایند ایجاد انگیزۀ اخلاقی با یکدیگر متفاوت هستند؛ علاوهبراین، در تبیین عامل اصلیِ انگیزش نیز با یکدیگر متفاوتاند؛ زیرا در نگرش فینیس انگیزه تنها درصورتی اخلاقی خواهد بود که در راستای خیرهای پایه باشد؛ اما علامه عنصر اصلی را در تبدیل شدن انگیزه به انگیزۀ اخلاقی، رضایت الهی میداند. این مقاله تلاش میکند با روش تحلیلی، اندیشۀ ایندو را دربارۀ ابعاد انگیزش اخلاقی بازسنجی و مقایسه کند.
In the psychology of ethics, there is a question concerning the true nature of moral motivations; are they internal or external motivations, are they self-controlled or not? The contemporary Christian scholar, John Finiss, claims with an internalistic approach that moral motivations come from our natural capabilities and faculties, so that they cannot be self-controlled. Allameh Tabataba'i also emphasizes on the human capabilities in the context of moral motivations, with a similar internalistic approach, but he explains the realization of moral motivations as a result of the combination of the natural desires and rationality. However, there is differences between their approaches to internalism and externalism and their explanations of moral motivations in the psychology of ethics. Furthermore, they determine different things as the main factor in moral motivation. Finiss regards a motivation as moral only when it is towards the basic goods; Allameh Tabataba'i considers moral motivations as ones that are in keeping with the Divine consent. In this paper, the thoughts of these two thinkers on the moral motivations are studied comparatively by an analytical methodology.
خلاصه ماشینی:
انگيـزه - هاي عقلاني، فرد را به سوي کل کمال و سعادت تحريک ميکند؛ اما انگيـزه هـاي احساسـي فقط انسان را به بخش احساس کمال تحريـک مـي کنـد (١٠٥ :١٩٨٧ ,Grisez &Finnis )؛ ازايـن رو، بايد هم به انگيزه هاي عقلاني و هم به انگيزه هاي احساسي توجه کـرد؛ زيـرا حاصـل جمـع آن ها ايجاد انگيزٔە اخلاقي خواهد بود (١٠٥: Ibid)؛ به بيان ديگر، در نگرش فينيس ، ازآنجاکـه در آغاز تمام واقعيت به انسان داده نشده است و قابليت هايي دارد که ازطريق عمـل خـود مـي - تواند آن ها را محقق کند و به فعليت برساند، جنبه هايي از کمال و فعليت فرد، «خيرات پايـه » هستند که براساس آن ها درجهت تحقق استعدادهاي بالقؤە خود گام برمـيدارد و بـا تصـور اين خيرات پايه ، براي انجام افعالش انگيزه مييابد.
پايه است که آن ها هم همگي در يـک سـطح و هم عرض انـد (٩٢ :١٩٨٠ ,Finnis ٥١ :١٩٨٣ ,Finnis)؛ به بيان ديگر، در نظر علامه انسان ها به دليل داشتن مراتب وجودي مختلف ، غايـت نهـايي کـه براي خود تعريف ميکنند نيز متناسب با مرتبۀ وجـودي خودشـان اسـت و ازايـن رو، تمـام انسان ها يک غايت نهايي ندارند، بلکه هرکس به تناسب مرتبۀ وجودي خـاص خـود، غايـت نهايي خاص خود را خواهد داشت ؛١ حال آنکـه ايـن مسـئله را در نگـرش فينـيس نميتـوان تصور کرد؛ ازاين رو، علامه مسئلۀ انگيزه را براي تمام مراتب اخلاق در سـير تکـاملي انسـان درنظر گرفته است ؛ اما در رهيافت فينيس ، اين مسئله را نميبينيم .