چکیده:
برخی از مفسرین ایرانی نیچه، با تفسیری افراطی، اندیشه او را بدیل عرفان ایرانی تعبیر کرده اند. چنین تفسیری از بیخ و بن خطا و نافی مبانی هستی شناختی، ارزشی، و اخلاقی نیچه است. اندیشه نیچه نه از انگاره های عرفانی، بلکه از ارزش های حماسی آبستن است. برای فهم او باید از قهرمانان ایلیاد هومر و شاهنامه فردوسی چون آخیلس و رستم استمداد جست نه عرفایی چون شبلی و حلاج. علت این سوء فهم، ناتوانی مفسرین ایرانی در تشخیص حد فارغ میان عرفان و حماسه است. نسبت میان حماسه و عرفان، مغایرت است نه مشابهت. ممکن است جهان بینی عرفانی شباهت هایی با جهان بینی حماسی داشته باشد؛ لکن این شباهت ها صرفا صوری است و در بنیان های هستی شناختی، معرفتی، و اخلاقی، حماسه ناقض عرفان است. با گشاده ستی و اعمال رواداری بسیار، می توان عرفان را بدیل شقی از حماسه انگاشت که به تاسی از شاهرخ مسکوب آن را «حماسه منفی» می نامیم. همچنین اندیشه نیچه بیش و پیش از آنکه از سرچشمه های فرهنگ ایرانی سیراب شده باشد، از منابع فرهنگ یونانی آبشخور گرفته است. استمداد نمادین نیچه از شخصیت زرتشت نیز نمی تواند برهان محکمی برای دفاع از دعاوی این چنینی باشد. ضمن اینکه فهم نیچه از زرتشتی گری بسیار مغشوش و مغلوط است. الغرض! با تقید به اصل عقلانیت در تفسیر، و نیز با تاکید بر اصولی چون خودبنیادی، اصالت اراده، ذم بی کنشی، و آری گویی به زندگی، فلسفه نیچه را می توان تقلایی فلسفی برای باززایی فرهنگ حماسی در افق زمانه و فرهنگ مدرن به شمار آورد.
his philosophy with Iranian mysticism. Such identification is fundamentally flawed and contradicts Nietzsche's ontological principles and moral values. Some of the Iranian commentators, expert in Nietzsche's philosophy, identified Nietzsche's thought is pregnant from the epic universal values, not the mystical patterns. Understanding of Nietzsche's Philosophy is possible with the help of Shahnameh and Iliad not mysticism. The reason of this fundamental error lies in the fact that these Iranian commentators fail to distinguish the subtle differences between mysticism and epic, and this failure, has led to their mixing Nietzsche's thought with the Iranian mysticism. Epic and mysticism are related in the differences not the similarities. Although there could be some similarities between the mystical worldview and that of epic, they are merely outward and superficial. In effect, in the matter of epistemic, moral and ontological principles, epic contradicts mysticism. At the best, mysticism can be considered to be the negative correspondence of epic and called “Negative Epic”. Nietzsche's thought has been affected to a greater extent by the Greek culture than and prior to the Iranian traditions. Nietzche's symbolic recourse to Zoroaster cannot be a cogent basis for these commentators' claim. Moreover, Nietzche's grasp of Zoroastrian worldview is so much blurred and incomplete. He appreciates the Greek culture not the Iranian traditions. Therefore, autonomy, voluntarism, appreciation of life and denunciation of passivity are the set of values and principles associating Nietzsche's philosophy with epic. These are exactly the principles disregarded and even denied in mystical thought. In other words, Nietzsche's philosophy can be considered the rebirth of the epic in the sphere of philosophical thought.
خلاصه ماشینی:
»(نصر، ١٣٨٧، (212 نيچه چنين ميپندارد که يونانيان تنها قومياند که با هرگونه تلقي متافيزيکي از هستي و زندگي بيگانه اند و به تمامي به زمين وفادارند و مشروعيت زندگي را با همۀ شقاوت و هولناکياش ميپذيرند و براي تحمل پذير کردن درد زندگي به تزريق مخدراتي سکرآور و نشئه کننده حاوي هرگونه ايدة سعادت و تعالي نفس دست نمييازند؛ تا آنجا که در تأکيد بر انحصاري بودن اين تجربۀ هستيشناختي براي يونانيان ، در يکي از آثار متقدم لکن مغفول خود مينويسد: «در همۀ فرهنگ هاي ديگر در برابر اين کمال مطلوب شگفت انگيز يعني آن جامعۀ فلسفي که توسط استادان يونان باستان : طالس ، آناکسيماندر، هراکليتوس ، پارمنيدس ، آناکساگوراس ، امپدوکلس ، دموکريتوس و سقراط نمايندگي ميگردد، دچار شرمندگي ميشوند.
منظور نيچه از مناسبت دوستانۀ مار و عقاب ، به عنوان همراهان زرتشت ، اشارتي است بر همين تلاش وي براي جاري ساختن صيغۀ برادري ميان وجوه ناسوتي و لاهوتي انسان و نه تقابل و خصم آن : تلاشي که در انجام خويش ناکام ميماند و نيچه در نهايت به ناممکن بودن آن معترف شده و آخرين اثر روزگار سلامت فکرياش را در تأييد حقانيت نيروهاي ناسوتي چنين به پايان ميرساند: «ديونيزوس عليه آن مصلوب !»(٩٥ ,a٢٠٠٧ ,Nietzsche) پنجم - خودبنيادي )autonomy( «آري گفتن » به جهان ناسوتي و بريدن از اميدهاي جهان لاهوتي، آن سوگند ابدي است که ابرانسان نيچه را به برادرخواندگي قهرمانان حماسه هاي بزرگ بشر در ميآورد.