چکیده:
ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی درصدد است تا با ایجاد خط تمایزی میان دو سطح از امور نگاهی منطقی و دقیق به جهان داشته باشد. نزد ویتگنشتاین، متافیزیک، اخلاق، دین، و هنر همه به قلمرو امر متعالی تعلق دارند که نمیتوان درباره آن چیزی گفت، بلکه تنها میتوان آن را نشان داد که البته او از اینها از این نظر که فرازبانی است به امور مهمل یاد میکند. و جهان تجربی یا طبیعت که از آنجایی که تصویری از واقعیت است و مناط صدق قضایا که همین رابطه تصویری زبان با واقعیت است لذا این همان قلمرویی است که میتوان درباره آن صحبت کرد و حکم حقیقی صادر کرد. برای ویتگنشتاین فهم دقیق و نگاه درست به جهان مستلزم ایجاد این خط تمایز است که ضروری است. او بر این باور است که مشکل اساسی نسبت به امور متافیزیکی که فیلسوفان در طول تاریخ با آن دست و پنجه نرم کردهاند حاصل عدم ایجاد این خط تمایز و سوءاستعمال زبان است. در حقیقت وی با ایجاد چنین تمایزی درصدد ایجاد یک محدوده ایمن برای قضایای متافیزیکی و عدم دستاندازی فیلسوفان به آن است که این امر بیانگر رویکرد عرفانی ویتگنشتاین به این دسته امور است. در این مقاله سعی خواهیم کرد این نکته را روشن سازیم که ویتگنشتاین با رویکرد زبانی چنین خط تمایزی از امور به دوسطح یعنی امور زبانی و امور غیر زبانی را ایجاد کرده است که در نوع خود نوعی تناقض است.
In Tractatus Logico-Philosophicus, Wittgenstein attempts to make a distinction between two levels of the states of affairs in order to have a logical and accurate view of the world. For Wittgenstein, metaphysics, ethics, religion, and art belong to the realm of the Transcendental about which you can’t say anything. Rather, it can only be demonstrated. He refers to it as nonsense for it is meta-linguistic. The empirical world or nature is the realm which can be talked about and judged, since it is a picture of reality and the criterion for the truth of propositions, which is the pictorial relationship between language and reality. For Wittgenstein, precise understanding of the world requires the mentioned necessary distinction. He believes that the main metaphysical problem which philosophers historically encountered was due to the lack of this distinction and abuse of language. In fact, by making such a distinction he seeks to secure metaphysical propositions and protect them from philosophers’ interference. This implies Wittgenstein's mystical approach to this field. In this article, we will try to make it clear that Wittgenstein, through linguistic approach, made a distinction between linguistic and nonlinguistic state of affairs, and that this distinction is in itself a contradiction.
خلاصه ماشینی:
نزد ویتگنشتاین، متافیزیک، اخلاق، دین، و هنر همه به قلمرو امر متعالی تعلق دارند که نمیتوان درباره آن چیزی گفت، بلکه تنها میتوان آن را نشان داد که البته او از اینها از این نظر که فرازبانی است به امور مهمل یاد میکند.
چگونه کلماتی که بیان میکنیم، میاندیشیم یا با جهانی که خود را در آن مییابیم، پیوند دارند؟ چگونه زبان با جهان ارتباط برقرار میکند؟ ویتگنشتاین این پرسشها را با "نظریه تصویری معنا" پاسخ میگوید که در حکم قلب فلسفه اول اوست.
طبق نظریه "منطق زبان ما" که در رساله آمده است، همه آنچه میتوان گفت عبارت از این است که واقعیت چگونه است (یعنی برخی فاکتهای اتمی وجود دارند و برخی دیگر وجود ندارند)؛ هیچ چیز معناداری در این باره که واقعیت چیست نمیتوان گفت،26 یعنی همان چیزی که اهل متافیزیک میکوشند دربارهاش سخن بگویند.
بیشتر پرسشها و گزارههای فلاسفه به دلیل این واقعیت است که ما منطق زبانمان را درک نمیکنیم»39 ویتگنشتاین در یکی از آخرین قطعههای رساله، رأی نهایی خود را درباره فلسفه-که آن را از علوم طبیعی به شمار نمیآورد40 بدین گونه اعلام میکند «روش درست فلسفه چنین است: هیچ چیز را نگوییم، مگر آنچه را میتوان گفت، یعنی چیزی جز گزارههای علم طبیعی چیزی که هیچ ارتباطی با فلسفه ندارد نگوییم.