چکیده:
در مقالۀ حاضر در صدد بررسی وضعیت «معرفت دینی» عصر دو حکیم اسلامی ابنرشد (520 - 595 هـ.ق) و صدرالمتألهین شیرازی (979 - 1045هـ ق) مبتنی بر دو اثر «فصل المقال...» ابنرشد و «رسالۀ سه اصل» صدرالمتألهین هستیم. هدف از انجام دادن این پژوهش، بازخوانی موضع آسیبشناسانهای است که هر یک از این دو فیلسوف در مواجهه با روندهای معرفتی جامعۀ اسلامی عصر خود اتخاذ و با چنین تبیینی، بخشی از وضعیت تفکر آن عصر را ثبت کردهاند. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی است. در این نوشتار، نخست به بررسی اجمالی وضعیت اجتماعی ـ سیاسی حاکم بر فضای فکری عصر دو حکیم پرداخته شده، سپس به موضعگیری هر یک از این دو اندیشمند نسبت به جریانهای موجود در عرصۀ تفکر دینی عصر خود در دو کتاب مورد مطالعۀ پژوهش پرداختهایم و در ادامه، به مقایسۀ تشابهات و تمایزات اندیشۀ دو حکیم در این زمینه اقدام کردهایم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که هر دو متفکر، با معیارهای متفاوتی در صدد بررسی «موانع حصول معرفت دینی» هستند. با مبنا قرار گرفتن علوم شرعی همچون فقه، در معرفت دینی، آسیبهای اصلی از نظر ابنرشد عدم استفاده از روشهای عقلانی در استنباط علوم شرعی است و با مبنا قرار گرفتن علوم اخروی در معرفت دینی، این آسیبها از نظر صدرالمتألهین، عدم توجه به «معرفت نفس» و علوم مکاشفات است.
The present article reviews the status of "a religious epistemic" era of two Muslim philosophers Ibn Rushd (520-595 AH) and Mulla Sadra (979-1045) is based on two works, "al-maqal season ..." Ibn Rushd and "The project has three principal "is Mulla Sadra.The aim of this study is to review each of these two philosophers pathological position adopted in the face of the Islamic society of his era recording processes have knowledge of such an account, the thinking part of the time.This research is descriptive - analytic.
In this article, we briefly discussed the socio-political situation era two philosophers, then examined the position of each of these two men in two books about the study, compared to the existing currents in contemporary religious thought.
And then, to compare the similarities and differences of thought and action in the field at the end of two philosophers to the conclusion that both thinkers, with different criteria intended to identify the "obstacles to the attainment of a religious epistemic" are. Through adoption of religious sciences such as jurisprudence, in a religious epistemic, Ibn Rushd damage from lack of rational methods of deduction is legitimate, and the adoption of the Hereafter in a religious epistemic, these terms of Mulla Sadra, lack of attention to "self-knowledge" and of the Apocalypse.
خلاصه ماشینی:
موضوع کتاب «فصل المقال في تقرير ما بين الشريعة و الحکمة من الاتصال » مسئلة اصلي ابن رشد در اين کتاب ، طرح سؤالي به روش علماي علوم شرعي در مسئله يابي است ؛ يعني اين سؤال که «آيا از منظر شرعي (يعني در صورت مخاطب قرار گرفتن ميـراث نقلي اسلامي ) نظرورزي در فلسفه و علوم منطق [و اشتغال مسلمين بر اين علم ] مباح است يا ممنوعيتي بر آن وجود دارد؟ اگر از سوي شرع اسلامي امري در جهت اشتغال به فلسـفه و منطق وجود دارد، آيا اين دستور، دستوري مستحبي است يا واجب ؟» (ابـن رشـد، ١٩٩٧: ٨٥) بنابراين مشخص است که پاسخ هاي موجود براي اين سـؤال در عصـر وي ايـن فقيـه فيلسوف را قانع نکرده و خود در صدد پاسخگويي به اين سؤال برآمده است .
و معاد به مثابة احوال ٦؛ ابن رشد در اين فصل به تبيـين مهـم تـرين آراي خـود همچـون : ابطـال معرفت حاصل از «اجماع در مسائل نظري »، موارد مورد اختلاف فقها و متکلمـين بـا حکمـا و برهانيان ، ناپذيرفتني بودن خطا در اتخاذ مبادي شرع ، دلايـل تقسـيم شـرع بـه ظـاهر و بـاطن ، گونه هاي قول ديني : تأويل پذير و غيرتأويل پذير و انواع معاد مي پردازد و در صدد روشن کردن زمينه هاي اختلاف بين جريان هاي علمي زندٔە آن عصر است .