چکیده:
در سالهای اخیر غلبه نظریه برنامهریزی فرااثباتگرا بهراستی زمینه اجتماعی و سیاسی نظریهها را برجسته ساخته است. اثرگذاری این نظریه در اشکال گوناگون صورت گرفته است. از جمله در رویکردهای مشارکتی، پسامدرن و نوعملگرا تأثیر قابل توجهی داشته است. اما حوزهای که نسبت به این تحولات و تفاسیر گسترده واکنشی نشان نداده، گونهشناسیهای برنامهریزی است. گونهشناسیها روشهای اکتشافی برای دانشگاهیان و کارشناسان اجرایی فراهم میآورند تا بتوانند به کمک آنها چشمانداز عقایدی را به دقت ترسیم کنند، که بر رشته ویژهای تأثیر میگذارند. به همین جهت گونهشناسیها برای شناخت حوزة نظری متنوعی مانند برنامهریزی، اهمیت اساسی دارند. در این مقاله سعی شده که گونهشناسی فرا اثباتگرا در نظریه برنامهریزی ارائه شود. گونهشناسی من براساس مضامین گستردهای شکل گرفته که در فرااثباتگرایی مطرح است. مضامینی مانند این عقیده که تمام نظریهها به میزانی زیاد یا کم هنجاری هستند، مفهوم غیرخطی از زمان و پیشرفت و معرفی درجة تغییر فضایی و زمانی در هر شناختی که به تدوین، تفسیر و کاربرد نظریه مربوط باشد. نتیجه این کار رویکردی است که مخالف دوگانگی سنتی موجود در نظریه برنامهریزی است، یعنی تمایز رویهای-محتوایی و شکاف نظریه- کاربست. همچنین این مقاله ضمن ارائه تفسیر متنوع و منحصر به فرد مکانی از نظریه برنامهریزی در مقیاس ملی و زیر ملی، به رد این ایده میپردازد که تفسیر محلی از نظریهها و کاربرد آنها میتواند با ایدههای حاکم در مقیاسی بالاتر (اغلب فرا ملی)، سازگار باشد .
خلاصه ماشینی:
"مضامینی مانند این عقیده که تمامIB}(*)مدیر مرکز تحقیقات شهری و منطقهای و دانشیار دانشکده اقتصاد زمین در دانشگاه آبردین بریتانیا (**)رئیس گروه مطالعات و تحقیقات مرکز ملی آمایش سرزمین،معاونت امور اقتصادی و هماهنگی برنامه وبودجه سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور به سوی گونهشناسی فرا اثبات گرایانه نظریۀ برنامهریزی نویسنده:فیلیپ المندینگر* مترجم:فاطمه تقیزاده** چکیده {IBدر سالهای اخیر غلبۀ نظریه برنامهریزی فرااثباتگرا بهراستی زمینۀ اجتماعی و ساسینظریهها را برجسته ساخته است.
تمایز بین نظریههای اصولی و روشی باپذیرش این موضوع توسط فالودی(1987)و ایفتاچل تقویت شده است که هر دو نظریه رویهای ومحتوایی،برای برنامهریزی مورد نیاز هستند و هیچیک برتری خاصی بر دیگری ندارد.
تمایز بین نظریههای اصولی و روشی باپذیرش این موضوع توسط فالودی(1987)و ایفتاچل تقویت شده است که هر دو نظریه رویهای ومحتوایی،برای برنامهریزی مورد نیاز هستند و هیچیک برتری خاصی بر دیگری ندارد.
اولین پرسش آناست که چگونه این گونهشناسی فرااثباتگرایی بر دشواری موجود در رابطه با گونهشناسیهایدیگر غلبه میکند؟من در مورد گونهشناسی ایفتاچل از چشمانداز پسامدرن دو مسئله کلی را تعیینکردهام-ریشه داشتن در دیدگاهی خطی و پیشرو از نظریه و استفادهای که از تفکیک محتوایی- گونهشناسی مورد نظر نهتنها نسبشناسی بین نظریههای مشابه را ترویج و تسهیل میکند،بلکهچارچوبی برای کشف تفاوتها و تشابهات موجود بین نظریههای مختلف برنامهریزی درونزا،فراهممیآورد.
نظریۀ برنامهریزی مشارکتی:ارتباطی و پسامدرن از دریچۀ گونهشناسی فرااثباتگرا (به تصویر صفحه مراجعه شود)&%09209RABG092G% با تنوع نظریه برنامهریزی،اختلاف در تأکید بر بعضی موضوعات نه تنها کمتر نشده،بلکه بیشترنیز شده است.
به این صورتگونهشناسی فرااثبات گرا با روح پروژۀ مشارکتی تناسب دارد که برای پیمودن مسیر بین اختلاف و جمعبندی امروزه نظریۀ برنامهریزی چشمانداز متنوع و چند پارهای دارد،و به همین دلیل برای کمک بهسازماندهی و توضیح این مواضع دربارۀ مکاتب نظری مختلف،نظم و انظباط دیگر و تجربۀبرنامهریزی،نیاز به گونهشناسی بیشتر از همیشه احساس میشود."