چکیده:
از آنجا که قرآن و احادیث نبوی دو خاستگاه اصیل معارف عرفان اسلامی هستند، اهل طریقت برای دستیافتن به مطالب بلند، در باطن آنها غور کردهاند و افزون بر آن دو، با تامل در احادیث قدسی منقول از نبی اکرم (ص) به معارف والایی دست یافتهاند. یکی از آن احادیث، حدیث قدسی قبا است. در متون عرفانی به روایت از پیامبر روایت شده است: «اولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری.» از آن رهگذر که نسبتدادن حدیث به پیامبر (ص) از اهمیت حدیثشناسانه والایی برخوردار است، میطلبد در یکایک احادیث مروی از رسول خدا (ص) تامل، و در صحتوسقم آنها کنکاش شود و صحیح از ناصحیح آن تمایز صورت گیرد. حدیث قدسی قبا یکی از دهها سخنانی است که با عنوان حدیث قدسی در متون عرفانی جا خوش کرده است؛ درحالیکه اثری از آن در مصادر حدیثی تشیع و تسنن یافت نمیشود. این خود دستمایهای برای تحقیق در صحت و عدم صحت صدور آن از زبان پیامبر (ص) شده است. با توجه به استنباط عرفا از آیههای قرآن و زایش حدیث، و با توجه به اصحاب سر که در شانشان خبر وارد شده است، فرصت مییابیم که قائل شویم این سخن از خبر رسول خدا نشئت یافته و سخنی عارفانه است، نه حدیث قدسی.
خلاصه ماشینی:
با توجه به استنباط عرفا از آیه های قرآن و زایـش حـدیث ، و بـا توجـه بـه اصحاب سر که در شأنشان خبر وارد شده است ، فرصت مییابیم که قائـل شویم این سخن از خبر رسول خدا نشئت یافته و سخنی عارفانه اسـت ، نـه حدیث قدسی.
ابـن - تیمیه با اعتقاد به اینکه کلام یادشده حدیث پیامبر (ص ) نیست ، می نویسد: «لـیس مـن کـلام النبی و لایعرف له سند صحیح و لا ضعیف و تبعه الزرکشی و ابن حجر و لکن معناه صحیح ظاهر و هو بین الصوفیۀ دایر» (نجم الدین ، ١٣٨٤: ٩١)، یعنی این حـدیث سـخن پیـامبر (ص ) نیست و سند صحیح یا ضعیفی برایش شناخته نشده است ، اما معنایش صحیح و ظـاهر اسـت و میان صوفیه دایر و رایج .
عین القضات در معرفی طایفۀ سوم می گوید: «اما قسم سوم ، طایفه ای باشند که به لب دین رسیده باشند و حقیقـت یقـین چشـیده و در حمایت غیرت الهی باشند که «أولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری » و به تمامی از ایـن طایفـه حدیث کردن ممکن نبود؛ زیرا که خود عبارت از آن قاصر آید و افهام خلـق آن را احتمـال نکند و جز در پرده ای و رمزی نتوان گفت و نصیب خلق از معرفت این طایفه جز تشبیهی و تمثیلی نباشد» (همان : ٤٢-٤٣).
ایـن اصـطلاح حدیثی بدین معناست که «جواز نقل معنی حدیث و ترجمۀ آن احتیاج به ورود نص و دلیـل روایی ندارد و بداهت عقل ، حکم به جواز بلکه رجحان آن می کند؛ زیـرا همگـان بـه لسـان اخبار آشنایی نداشته و برای تعمیم استفاده از احادیـث چـاره ای جـز ترجمـه و نقـل نیسـت ؛ اگرچه این موضوع اختلافـی اسـت » (مدیرشـانه چـی ، ١٣٦٢: ١٢٨-١٢٩).