چکیده:
سازگاری زناشویی از جمله مفاهیمی است که نبود آن می تواند مقدمه بروز مشکلات زوجی و زناشویی شود. به همین منظور پژوهش حاضر بر آن است تا با مقایسه دو رویکردی که مدعی داشتن دیدگاه کل نگرانه و جزءنگرانه هستند، روش های مناسب را در حل مشکلات مربوط به ناسازگاری را مورد آزمایش قرار دهد.به این منظور، از بین 72 زوج داوطلب، و 54 زوج واجد ملاک های مورد نظر در پژوهش، 24 زوج (48 نفر)، به صورت تصادفی ساده و با روش قرعه کشی انتخاب شدند، و در سه گروه 8 زوجی (16 نفره، هر گروه متشکل از 8 زن و 8 مرد)، که به صورت داوطلبانه برای شرکت در پژوهش اعلام آمادگی کرده بودند، در قالب سه گروه، سازمان دهی شدند. به صورت تصادفی، یک گروه برای اجرای متغیر آزمایشی درمان روانی-آموزشی، یک گروه برای متغیر آزمایشی درمان سیستم محور، و یک گروه هم به عنوان گروه کنترل انتخاب شدند. پس از اجرای 10 جلسه درمان روانی – آموزشی و 12 جلسه درمان سیستم محور، بر اثر افت گروه ها، 2 زوج از گروه روانی – آموزشی و 1 زوج از گروه سیستم محور، از هر گروه 6 زوج (6 زن و 6 مرد، در مجموع 12 نفر) به عنوان نمونه نهایی، از لحاظ میزان سازگاری، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.نتایج حاصل نشان دهنده آن است که رویکردهای روانی – آموزشی و سیستم محور در مورد سازگاری زناشویی تفاوت را در مقایسه با گروه کنترل نشان نداند. در مورد مولفه های سازگاری نیز، به جز در مورد همسانی زوجی و ابراز محبت، همین نتیجه به دست آمد. .
Marital adjustment and cohesion are concepts which their absence can result in marital conflicts and problems. Thus، the research is trying to compare two approaches which have holistic and reductionist viewpoints in treating couples’ maladjustment and cohesion. So، 24 couples (48 persons) were selected randomly and were divided in 3 groups (16 persons، each group consists of 8 men and 8 women). randomly، a group assigned for Systems-Centerd Therapy، another for Psycho-Educational Therapy، and the last as control group. after conducting 12 sessions of Systems-Centered Therapy، and 10 sessions Psycho-Education Therapy، groups were compared about marital adjustment and marital cohesion. results showed that these two approaches have no significant difference in treating marital adjustment and marital cohesion.
خلاصه ماشینی:
پژوهشهای متعدد، سازگاری زناشوئی adjustment (هالفورد و سویپر Halford amp; Sweeper، 2013؛ تروینو، ووتن و اسکات Trevino, Wooten amp; Scott، 2011؛ ناب و وگت Knabb amp; Vouget، 2011؛ تیلدن، گوده، هوفارت و سکستون Tilden, Gude, Hoffart amp; Sexton، 2010؛ بنیامینی، گزلان و کوکی Benyamini, Gozlan amp; Kokia، 2009؛ ؛ کالکان و ارسانلی Karkan amp; Ersanli، 2008؛ چن، تاناکا، اوجی، هیرامورا، شیکایی، فوجی هارا و کیتامور Chen, Tanaka, Uji, Hiramura, Shikai, Fujihara amp; Kitamura، 2007؛ کریستنسن، اتکینسون، یی، باوکام و جورج Christensen, Atkins, Yi, Baucom amp; George، 2006) را یکی از تعیین کنندههای اصلی شکلگیری روابط کل خانواده معرفی کردهاند.
مشاوره گروهی سیستم – محور Systems-Centered Therapy (SCT)، الگویی است که با برجسته کردن تفاوتها و شباهتهای افراد حاضر در گروه، میکوشد تا صحنه تعارضهای بین فردی را در گروه شبیه سازی کرده، و با تحریک افراد به دادن بازخوردهای بین فردی، زمینه را برای درک متقابل و احترام به تفاوتهای کثرت گرایانه pluralistic فراهم سازد (گانت Gantt و آقازاریان، 2006؛ برابندر، فالون و اسمولار Brabender, Fallon amp; Smollar، 2004؛ آقازاریان، 2001).
پرسشهای پژوهش آیا بین میزان اثربخشی زوج درمانی گروهی به شیوه روانی-آموزشی و سیستم محور، بر افزایش سازگاری زوجها (رضایت دوتایی، توافق دوتایی، ابراز محبت و همسانی دوتایی) تفاوت وجود دارد؟ روش پژوهش پژوهش حاضر نوعی پژوهش کاربردی است که به شیوه نیمه آزمایشی اجرا شده است.
دادههای استنباطی میزان اثربخشی رویکرد روانی – آموزشی و مشاوره گروهی سیستم محور بر افزایش سازگاری زناشویی (رضایت دوتایی، توافق دوتایی، ابراز محبت و همسانی دوتایی) زوجها متفاوت است.