چکیده:
ﯾﮑﯽ از ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﯽ ﮐﻪ در ﺣﻮزه ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮده و ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ آن منظومه های خاص معرفتی شکل می گیرد، موضوع «مفاهیم کلی» است. ﻣﯿﺮزای اﺻﻔﻬﺎﻧﯽ در ﻣﻘﺎم اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪی ﮐﻪ ﺳﻌﯽ دارد اﻧﺪﯾﺸﮥ ﺧﻮد را ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﺘﻮن دﯾﻨﯽ ﺷﮑﻞ دﻫﺪ، ﻣﻮﺿﻊ ﻣﺘﻔﺎوﺗﯽ در اﯾﻦ ﺑﺎره دارد. او ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ دﯾﺪﮔﺎﻫﺶ درﺑﺎره ﻋﻠﻢ و ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ، ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻣﯿﺎن اﻟﻔﺎظ و ﻣﻌﺎﻧﯽ، اﻣﺮ ﺳﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ وﺟﻮد ﻧﺪارد و از آن ﺟﺎ ﮐﻪ در دﻻﻟﺖ اﻟﻔﺎظ ﺑﺮ ﻣﻌﺎﻧﯽ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺼﺎدﯾﻖ ﺧﺎرﺟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﻟﻮل ﻗﺮار ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ، اﻟﻔﺎﻇﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮐﻠﯿﺎت دﻻﻟﺖ دارﻧﺪ، ﺑﺮ ﻋﯿﻦ ﺧﺎرﺟﯽ و ﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ذﻫﻨﯽ و از ﻃﺮﯾﻖ ﻟﺤﺎظ و ﯾﺎ ﻋﺪم ﻟﺤﺎظ ﺑﺮﺧﯽ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎت ﺑﺮ آن ها دلاات گری دارند. بنابراین قائل شدن به عالمی ذهنی، غیر از همین عالم واقعی ، وجهی نخواهد داشت. او در سایر آرای خود، از حمله موضوع «معرفت الله» با پای بندی به همین مبانی مباحثش را ارائه می دهد.
The issue of "the general concepts" is one of the issues in epistemology that have been paid attention by scholars and certain epistemological systems have been formed on its basis. As a scholar who tries to form his thoughts on the basis of religious texts، Mirza Isfahani has a different position in this case. Considering his views on knowledge and epistemological discussions، he believes that there is no a third thing between words and meanings which can one call it as concepts، and، because only the external cases are referred to in denotation of the words to the meanings، the words that denote to the generals denote to the external cases، and not to the mental concepts، by taking some qualities into account or not taking them into account. Therefore، believing in a mental world other than this external world is not plausible. In his other views including the issue of "knowledge of God"، he offers his discussions with adherence to these bases.
خلاصه ماشینی:
او با توجه به دیدگاهش دربارۀ علم و مباحث معرفتشناختی، معتقد است میان الفاظ و معانی، امر سومی به نام مفاهیم وجود ندارد و از آنجا که در دلالت الفاظ بر معانی، تنها مصادیق خارجی هستند که مدلول قرار می¬گیرند، الفاظی که بر کلیات دلالت دارند، بر عین خارجی و نه بر مفاهیم ذهنی و از طریق لحاظ و یا عدم لحاظ برخی خصوصیات بر آنها دلالتگری دارند.
از آن¬جایی که بنا بر مبانی میرزای اصفهانی نمی¬توان قائل به وجود چنین مفاهیمی شد، اما ایشان در صدد آن نیست که کاربرد واژه¬ها را نیز تعلیق کند، بلکه ایشان معتقد است این الفاظ در کاربرد فیلسوفان تبدیل به اصطلاحاتی شده-اند که دیگر نمی¬توان در عالم واقعی زندگی بشر برایشان مصادیقی یافت و کاربردشان در زندگی عرفی مردمان، فهم آنها را به چالش می¬کشد و تمام آنچه به عنوان نقد این مفاهیم ذکر شد، ناظر بر کاربرد اصطلاحی این الفاظ بود و چنانکه دیدیم، بنا بر مبنای ایشان نمی¬توان از الفاظی که مردمان در عرف زندگی از آن استفاده می¬کنند، واژگانی را به عاریه گرفته و آنها را بر قراردادهایی در عالم تصورات حمل کرده و سپس همان تصورات قراردادی را بر وقایع عینی (غیر از تصورات ذهنی) تطبیق نمود.