چکیده:
فیلسوفان دین عموما بر این باورند که وجود در عالم» نیرومندترین چالش در برابر
اعتقاد به وجود خداست. آنها میان دو وجه از مسئله تفکیک قائل شدهاند: وجه
«فلسفی/دفاعیهای» و وجه «دینی/روان-جامعهشناختی». وجه فلسفی/دفاعیهای به نوبه خود به
دو «مسئله منطقی) و «مسئله بینهای» تحلیل شده است. «مسئله منطقی شر) بر آن است که
میان اعتقاد خداباوران به وجود خدا و این واقعیت که در عالم شروری وجود دارندء ناسازگاری
منطقی وجود دارد. راههای مختلفی برای پرهیز از این ناسازگاری پیشنهاد داده شده است.
ملحدان» اعتقاد به وجود شر را انتخاب کردهاند و اعتقاد به خدا را همچون اعتقادی باطل کنار
گذاشتهاند. خداباوران به راههایی دیگر متوسل شدهاند؛ گروهی از خداباوران تلاش کردهاند تا
نشان دهندء اعتقاد به وجود خدا با اعتقاد به وجود شر قابل جمع است. این مقاله در پی آن
است تا نشان دهد مسئله شرّ منحصرا منطقی یا حتی فلسفی نیست» بلکه مسئلهای روان -
جامعهشناختی و ایمانی هم هست.
The philosophers of religion generally believe that the existence of evil in the world is the most powerful challenge to the belief in the existence of God. They distinguished between two aspects of the problem of evil: The "philosophical/defensive" aspect and the "religious/sociological-psychological" aspect. Philosophical/defensive aspects، in their turn، have been analyzed into two "logical problem" and "evidential problem". The "logical problem of evil" explains that there is a logical incompatibility between the beliefs of God-believers in the existence of God and the fact that there are evils in the world. Various ways to avoid this incompatibility have been proposed. Atheists have chosen to believe in the existence of evil and set aside belief in God as a false belief. God-believers have resorted to other ways: A group of the God-believers have tried to show that belief in the existence of God can be compatible with believing in the existence of evil. This article seeks to show that the problem of evil is not exclusively logical or even philosophical، but it is also a socio-psychological and a faith issue.
خلاصه ماشینی:
اما این واکنش با سؤالاتی مواجه است که برای آنها پاسخی ندارد؛ سؤالاتی مثل اینکه: شما میتوانستید به جای اختیار گزارۀ (4) و پذیرش صدق آن، مثل خیلی از انسانهای خداباور، گزارههای (1) تا (3) را ترجیح دهید یا انتخاب کنید، و به آنها همچون گزارههای صادق ایمان بیاورید؛ پس چرا این کار را نکردید؟ چه دلیلی باعث شد تا شما به جای ایمان آوردن به خدا، به اعتقاد به وجود شر تن دهید؟ چرا به جای گزارۀ (4)، گزارۀ (1) یا (2) یا (3)، و یا گزارههای (1) و (2)، یا (1) و (3)، یا (2) و (3)، را باهم، یا همراه با گزاره (4)، ترجیح ندادید؟ دلیل منطقی یا معرفتی شما در این انتخاب کدام است؟ شما خود قرار گذاشته بودید که تنها با تکیه بر گزارههای (1) تا (4) و لوازم و پیامدهای منطقی آنها، و بدون بهرهگیری از دلایل یا قرائن بیرونی معرفتی تأییدکنندۀ صدق یا کذب یکی از آنها، به داوری پیرامون گزارهها بپردازید.
گزارههای (1) تا (4) و گزارههای لازم آنها، یعنی گزارههای (5) تا (14) و نیز قواعد منطقی حاکم بر آنها و بر روابط میان آنها، مثل این گزاره که (15) «خیر و شر متضاد یا متعارض با یکدیگر هستند"، در تحلیل و استدلال شما به لحاظ معرفتی خنثی و بیطرف هستند و هیچیک بر دیگری ترجیح ندارند؛ پس چرا شما به جای انتخاب گزینههای دیگر از میان گزارههای (1) تا (4)، تنها گزارۀ (4) را به عنوان صادق پذیرفتید؟ واقعیت آن است که ما نمیتوانیم با تکیه بر ملاحظات و نگاه صرفا منطقی و معرفتی به «مسئله منطقی شر» و نیز راهحل آن، امیدوار به یافتن پاسخهایی مقبول برای سؤالات فوق باشیم.