چکیده:
از آغاز سده هجدهم تاکنون، اخلاق تنبیهی غرب دو دوره کاملا متمایز را تجربه کرده است: نخست خشونت تعذیب و سپس عصر اقتصاد تنبیه. در قلمرو تنبیه مبتنیبر خشونت، مجازات بیش از هر چیز همانند تراژدی هولناکی بود که رسالت نابود کردن جرم را در برابر نگاههای نظارهگر تعذیب برعهده داشت. در مقابل، قلمروی اقتصاد تنبیه عرصه دگرگونی مفاهیم تنبیهی است. بزهکاری که در سکوی مجازات باید متحمل وحشیانهترین رنجها میشد تا پیام قدرت را به وجدان جمعی مخابره کند، جای خود را به شخصیتی داد که علاوهبر حق ارتکاب جرم از حق درمان و اصلاح نیز برخوردار بود. گذار از تراژدی تعذیب به سیاست اصلاح و درمان اغلب بهمنزله تلاشی برای کاهش میزان ارتکاب جرم از طریق دگرگونی در شخصیت اخلاقی بزهکاران پنداشته شده است. بااینحال، شواهدی وجود دارد که به اثبات میرسانند این جلوه از اخلاق تنبیهی برخلاف ادعا، توانایی رسوخ به جغرافیای هویت بزهکار و دگرگونی در گزارههای اخلاقی وی را ندارد. در مقابل، میتوان ادعا کرد که تولد و نیز تداوم حیات نهادهای اقامت اجباری نه بهواسطه خصوصیت اصلاحگر آنها، بلکه بهعلت کارکردهای پیچیده و پنهانی است که عموما در مطالعات حقوقی و جرمشناختی نادیده انگاشته میشوند. از آن گذشته، برخلاف تصور شماری از اندیشمندان نظیر فوکو، دگرگونیهای پیوسته در رویههای عملی کیفری را نمیتوان تنها از زاویه تحولات ساختاری قدرت بررسی کرد؛ بلکه در این فرایند باید نقشی نیز برای اراده وجدان جمعی قائل شد.
From the beginning of eighteenth century punitive moral in the West has experienced two different periods: first torture and then economics of chastisement. In each of these periods punishment has special nature and function. In the first stage punishment was similar to the terrible tragedy of violence and mutilation. In contrast in the second stage punitive reactions completely changed and violence was replaced by reform and rehabilitation of criminals.
About transition from the tragedy of torture to the comedy of reform a legal and criminological analysis has always been present. Based on these analysis transition from violence to reform is considered as Humanization of criminal law. But reforming criminal policy not only failed to reform criminals, but also failed to protect human dignity of offenders. Then we can claim that continuing of reform policy was not because of its reforming character. In contrast there is some hidden functions and reasons that cause continuing of reform policy.
خلاصه ماشینی:
اکنون پرسش پیش روی این پژوهش آن است که چه چیز موجب شد تقارن «بیمـارـ- مراکز اقامت اجباری» به رغم شکست های قابل توجه در تحقق اهداف ادعـایی (کـاوادینوو دیگنان ، ١٣٩٢: ٣٦١؛ ٥٤-٢٢ :١٩٧٤ ,Martinson) همچنان حفظ شود؟ در این صورت که بپذیریم هزینه اعمال رژیم اصلاح به مراتب بیش از تعذیب است ، بدون آنکه کارایی آن بـه نحوی محسوس در ایجاد تغییر در هویت اخلاقی بزهکاران و در پی آن ، کاهش نـرخ جـرم بیشتر باشد، به چه علت این الگو در گذر دهه هاو سال هـا همچنـان پابرجـا مانـده اسـت ؟ بـا بهره گیری از تبارشناسی تاریخی دوگانه «بیمـار ـمراکـز اقامـت اجبـاری » مـی تـوان از ایـن معمای پیچیده رمزگشایی کرد.
٢. اراده قدرت و وجدان جمعی : چرایی تولدو تداوم نهادهای اقامت اجباری تبارشناسی تاریخی تقارن «بیمـارـ نهادهـای اقامـت اجبـاری »پـرده از واقعیتـی پنهـان برمـی دارد، واقعیتی که پاسخی قابل اتکا برای این پرسش ارائـه مـیدهـد: چـه چیـز موجـب شـد روش هـای اصلاح بزهکاری به رغم شکست های قابل توجه در تحقق اهداف ادعایی همچنان تداوم یابند؟ تبارشناسی تاریخی اثبات کننـده ایـن گـزاره اسـت کـه بـه کـارگیری نهادهـای اقامـت اجباری درخصوص بزهکاری تداوم بخش همان سنت تفکیک اشکال نابهنجـاری اجتمـاعی در قرون وسطی است .
این آمیختگی پیش از آنکه در کمدی اصلاح جلوه گر شود، برای نخسـتین بـاردر جریان تراژدی تعذیب ظاهر شده بود: سکویتحمیل مجازات قلمروی رعب انگیزی بـود کـه در آن قدرت و وجدان جمعی به یکدیگر پیونـد مـیخوردنـد.