چکیده:
در کتب ملل و نحل و مصادر روایی،حدیثی از پیامبر(ص) مبنی بر تشتّت دیدگاه، میان امتهای یهود، نصارا و اسلام موسوم به«حدیث تفرقه» یاد میشود. عرفای مسلمان همچون دیگر اندیشهورزان، با ژرفبینی دراین روایت، ضمن تبیین و تحلیل، آن را دستمایه دیدگاه تاویلگرایانه و گاه مبتنی بر تسامح دینی یا به عبارتی «فرامذهباندیشی» خود قرار دادهاند. در این میان مولوی بلخی(604-672) در دیوان شمس وکتاب مثنوی به طرح دیدگاههای خویش در مواجهه با سایر ادیان و مذاهب پرداخته است. وی معانی متفاوتی را از تعبیر «هفتاد و دو»گانه پنداری اهل مذاهب طرح کرده، آن را بر سیاق مکتب عرفانی خویش تفسیر میکند. این نوشتار با روش توصیفی و تحلیل محتوای متون مرتبط،نشان میدهدکه برخی از عرفا با تسامح، هفتادودو مذهب را منازل راه خدا می دانند و قول به فرقه ناجیه را مغایر با رحمت واسعه الهی دانسته، برخی نیز انسان کامل و دیگران هم اهل بیت و اصحاب پیامبر را مصداق واقعی فرقه ناجیه پنداشتهاند.
خلاصه ماشینی:
(همان: 199) چون جعد زلف او شد حلقه حلقه از او بـرخاست هفتـاد و دو فـرقه چـو پیـچ و شست او افتـاد ظاهر از آن شصت است این هفتادظاهر (عطار، 1390: 265) با این نگاه عطار به حقیقت است که او همة مذاهب و اقوام را متمسک به حبل متین-پیامبر اکرم(ص)- میداند: همی هـر قـوم دنـدان تیـز کردند وزآن هــر حـلقه دستــاویز کـردند بنتوان داشت زآنجا جاودان دست که دائم عروۀ الوثقی است آن شصت (همان:266) هرچند در الهی نامه با وجود شریعت محمدی(ص)، سایر ادیان را منسوخ می داند: چو دین او منور کرد عالم شرایع نسخ شد والله اعلم (همان:263) و تمامی جویندگان حقیقت و هفتاد و دو ملت را در صحنة قیامت، در یک فرقه مجتمع میداند، چرا که همگی یک هدف داشته اند: یقین دارم که فردا پیش حلقه یکی گردند هفتاد و دو فرقه چـو گویم، گر زشت ار نگویند چو نیکو بنگری جویان اویند (عطار، 1384: 23) 3/7- حافظ شیرازی شمسالدین محمد حافظ شیرازی در بیت زیر نگاهی عارفانه و برخاسته از ادراک شهودی دربارة حدیث تفرقه ارائه میدهد: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند (حافظ، 1386: 125) حافظ در این غزل به عارفی اشاره دارد که در عالم شهود به ساحت ربوبی تشرف یافته و در مقام «سیر من الحق الی الخلق»، به مردم هشدار میدهد که افسانه و مجادلات هفتاد دو ملت ناشی از عدم درک تمام حقیقت است.