چکیده:
بسیاری از اشیاء معمولی از اشیاء مادی ساخته شدهاند؛ مثلاً مجسمۀ فردوسی در دانشگاه تهران از قطعهای برنز ساخته شده است. اگر نسبت میان مجسمه و آن قطعۀ برنز را تقوم بنامیم، بسیاری از فیلسوفان این نسبت میان یک شیء مادی و شیء متقوم به آن را اینهمانی میدانند. در مقابل، بیکر معتقد است این دو شیء با یکدیگر وحدت واقعی دارند؛ بدون اینکه اینهمانی ضروری داشته باشند. در این مقاله، نخست مبانی نظریۀ بیکر و تبیین او از نظریهاش مطرح میشود. سپس اشکالهای واردشده به این نظریه ارزیابی میشود. مقاله با این نتیجهگیری خاتمه مییابد که این نظریه در تبیین نسبت میان بسیاری از اشیاء موفق است؛ اما دربارۀ امور انسانی نمیتواند ضابطهای برای مشخصکردن موارد تقوم ارائه کند.
Many ordinary things are made up of material things. For example, the statue of Ferdousi in the University of Tehran is made up of a particular piece of bronze. Calling the relation between the statue of Ferdousi and that piece of bronze material constitution, many philosophers have claimed that this relation between a material thing and the thing that it constitutes is identity. Baker, in contrast, believes that these things have genuine unity without necessary identity. In this article, I first illustrate the principles of Baker’s theory and his explanation of this relation. Then I will assess the theory against objections. I will conclude that this theory can successfully explain relation between many of material things, but concerning things belonging to human beings, the theory fails to introduce a criterion for constitution.
خلاصه ماشینی:
"شرایط لازم و کافی تقوم اکنون میتوان گفت تقوم عبارت است از اینکه هرگاه F و G ویژگیهای متمایز دو نوع اول باشند، اگر یک F در شرایط Gبودن باشد، در این صورت هویت جدیدی یعنی یک G وجود دارد که بهلحاظ مکانی منطبق بر F است؛ اما با آن اینهمان نیست.
مزیت ایدۀ ویژگیهای اشتقاقی این است که اگر x ویژگی H را بهشکل اشتقاقی داشته باشد، x واقعا دارای H است؛ اما دو مصداق مستقل برای H وجود ندارد؛ زیرا داشتن x ویژگی H را چیزی نیست جز اینکه x با چیزی که این ویژگی را بهشکل غیراشتقاقی دارد، رابطۀ تقوم دارد (Baker, 2000: 177-178).
درنهایت نمیتوان انکار کرد که صرف داشتن نیروهای علی جدید برای پدیدآمدن یک نوع جدید کافی نیست و افکار و علایق ما در تعیین اینکه چه زمانی نوع اول جدیدی پدید میآید دخیلاند؛ اما افکار و علایق ما با چه شرایطی نوع اول جدید پدید میآورند؟ به عبارت دیگر، در چه شرایطی یک نوع اول، مقوم نوع اول جدیدی میشود و چیزی با هویت جدید پدید میآید؟ هنگامی که شخصی معلم میشود، او در شرایط جدیدی قرار گرفته است؛ اما آیا این شرایط نوع اول جدیدی را پدید میآورند؟ بیکر معلمبودن را ویژگی نوع اول نمیداند؛ اما چه ملاکی میتوان برای پدیدآمدن نوع اول در نظر گرفت؟ اگر شرایط معلمبودن چه تغییری میکرد، معلمبودن ویژگی نوع اول میشد؟ چه تفاوتی است میان مصنوعاتی که میسازیم و براساس نظریۀ تقوم نوع اول جدیدند و چیزی همچون رئیسجمهور؟ مثلا قطار سیمرغ را در نظر بگیرید که متقوم است به واگنها و لوکوموتیو و..."