چکیده:
سهروردی و ملاصدرا بر این باورند که بدون عنصر محبّت، کمال انسان دست نیافتنی است. از نظر سهروردی انوار سافل با محبّت و اشتیاق نسبت به انوار عالی، درصدد نیل به کمال و رفع کاستیهای رتبی خود هستند. آدمی نیز با ادراک حقایق به عالم نور گرایش پیدا کرده و به نورالانوار نزدیک میگردد؛ زیرا محبّت ثمره معرفت است و هر چه محبّت به حق تعالی بیشتر شود، تقرّب به خدا و نهایتا وصول به کمال آسانتر میشود. اما ملاصدرا با اثبات محبّت برای تمامی کائنات، بر این باور است که در هر موجود امکانی، عشق به کمال به ودیعه نهاده شده است تا بدین وسیله آن موجود امکانی، هم حافظ کمالات موجود خود باشد و هم مشتاق کمالات مفقود. از نظر وی، هر انسانی به اندازه بهرهمندی از محبّت به کمال نائل میشود؛ چرا که تحوّل جوهری سالکان، یکسان و یکی نیست. از اینرو، هر متحرّکی به اندازه سعه هستی خود و بر اساس محبّت، به سمت کمال حرکت میکند.
خلاصه ماشینی:
آدمی نیـز بـا ادراک حقایق به عالم نور گرایش پیدا کرده و به نورالانوار نزدیک میگردد؛ زیرا محبت ثمره معرفت اسـت و هـر چـه محبت به حق تعالی بیشتر شود، تقرب به خدا و نهایتا وصول به کمال آسانتر میشود.
از نظر وی، کمال آدمی به عنوان جانشین خدا بر روی زمین ، بواسطه إتصاف به صفات جمالیه و جلالیه الهی و نیل به مقام حسـن اسـت ، حسـن در تفکـر اشراقی هم کمال است و هم جمال؛ ولی وصول به این مقام امکانپذیر نیست مگر به واسطه عشق و محبت (همان، ۳/ ۲۸۴-۲۸۵).
از آنجایی که کسب مقام خلافت الهی و وصول به کمال، هدف آدمی است ؛ پس هـر فـردی از افـراد نـوع انسانی دارای این خلافت خواهد بود و اگر انسان متصف به کمالات و صفات حق و قـادر بـر تـدبیر عـالم نباشد، خلیفه نخواهد بود؛ خلیفه الهی استحقاق ریاست بر خلایق را دارد و چنین شخصی رسول و مبعوث از طرف خدا است (ملاصدرا، الشواهد الربوبیۀ ، ٣٤١).
وی، نفـس انسـان را دارای دو قـوه نظـری و ٢ عملی میداند (همان، ۴/ ۲۰۶-۲۰۷) و معتقد است کمال نفس در بعد نظری به ادراکات عقلی اوسـت ، و در بعد عملی، اگر نور مدبر اسفهبدی به صورت مکرر در برابر خواسته های قوای بدنی ایسـتادگی کنـد و آنها را مقهور خویش سازد، هیأتی در نفس ایجاد میگردد که به آن هیأت استعلائیه میگویند.
ملاصدرا بر این باور است که هر انسانی به اندازه بهرهمندی از محبت به کمال نائل میشود (ملاصدرا، اسفار اربعه ، ٧/ ١٤٨)؛ چرا که تحول جوهری سالکان، یکسان و یکی نیست ؛ زیرا هـر متحرکـی بـه انـدازه سعه هستی خود و بر اساس محبت حرکت میکند و تکامل مییابد (جـوادی آملـی، رحیـق مختـوم، ۱۵).