چکیده:
اشاعره یکی از مذاهب کلامی اهل سنت هستند. تشابه ظاهری بین بعضی اعتقادات اصولی اشاعره و تعالیم عرفانی، باعث شده که عارفان بزرگ مسلمان از جمله مولانا جلال الدین محمد بلخی را در جرگه مذهب اشعری تصور کنند. در حالیکه اصولاً مبانی و مبادی علم عرفان و علم کلام کاملاً مستقل و متفاوت هستند. در این مقاله سعی شده برخی از تشابهات ظاهری آرای عرفانی مولانا در قیاس با اصول اعتقادی اشاعره که ظاهراً مشترک می نمایند، بیان گردد و تفاوت عمیق بین آن دو به طور مختصر شرح داده شود. بدین منظور اقوال آنان خصوصاً در باب «حسن وقبح»، «جبر و اختیار»، «توحید افعالی و انکار علیّت»، «عینیت ذات با صفات» و «رؤیت حق تعالی» مورد بررسی قرار می گیرد و در نهایت به این مسئله پاسخ داده می شود: «آیا مولانا از نظر اعتقادات اشعری است؟» یا اینکه عرفان و علم کلام آنچنان فاصله ای دارند که قیاس آنها حاکی از ناآگاهی از هر دو جریان فکری است."
Ashʿarism is one of the Sunni theological schools. The apparent similarity between some of Asahira’s principal beliefs and mystical teachings has led many to regard the great Muslim mystics, including Rumi (Mowlana Jalaluddin Mohammad Balkhi), as the followers of Asharite School. However the basics and principles of mysticism and the theology are essentially independent and different.
In this paper, some of the apparent similarities between Rumi's mystical opinions and Asahira’s beliefs are expressed, and then we try to uncover the deep difference between them and discuss them briefly. For this purpose, their arguments, especially on ‘good and evil’, ‘determinism and free will’, ‘the oneness of God’s actions and rejecting causality’, and ‘Sighting God’ are examined, and ultimately we will answer our primary question: ‘Is Rumi Ash'arist, in terms of his beliefs?’ It will be noticed that the mysticism and theology are so different and even incommensurable that their analogy implies ignorance of both intellectual trends.
خلاصه ماشینی:
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (3، 1539-1543) اما اینکه انسان در کدام مرتبه از مراتب عقل قادر به تشخیص صحیح حسن و قبح افعال است مستلزم آشنایی با مبحث عقل و مراتب آن است که در اینجا برخی از انواع عقل را بهطور مختصر بیان میکنیم و شرح میدهیم.
بنابراین میگوید اگر عقل جزئی میتوانست راه حق را ببیند، امام فخر رازی بر اسرار دین آگاهی پیدا میکرد: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (5، 4144) اما وی، باآنکه نمایندۀ تاموتمام خردورزیهای مدرسی و کلامی اشعری است، از فهم فنای عارفانه قاصر است، چون آن یافتنی و شهودی است و نه آموختنی.
هرچند ظاهرگفتار اشاعره و عرفا درمورد انکار علیت نیز به نفی اسباب و وسائط در کار عالم میرسد و آنها همۀ آثار، اعم از خیر و شر، را به خداوند نسبت میدهند، اما یکی در مرتبۀ حس و عقل سخن میگوید و دیگری ازمنظر شهود عرفانی.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} و برای شهود این مرحله دیدۀ دیگر لازم است تا تجلیات الهی را در همهجا مشاهده کند.
عارف رابطۀ خداوند با اشیا را نه رابطۀ «علت و معلول»، بلکه رابطۀ «ظاهر و مظهر» دانسته و «علیت» را به «تجلی» مبدل ساخته است: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (6، 3172) جهان مظهر اسما و صفات الهی است و تمام موجودات عالم جلوههای خداوندند که میان آنها رابطۀ علی و معلولی وجود دارد.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} مولوی نظر معتزله را در این مورد نیز رد میکند، چون آنها رؤیت را فقط حسی و به چشم سر میدانند.