چکیده:
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی ـ فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار دادهاست. و این بخش اخیر را مهمتر میداند. چنین هدفگذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان میدهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا با توجه به مشابهت های کلی این دو پروژه، میتوان گفت ویتگنشتاین در حوزه اخلاق نیز از کانت متاثر است؟ اگر بله، این تاثیر تا چه حد است؟ برای ورود به بحث، من یا سوژه و همچنین اراده به عنوان مدخل بحث مطرح میشوند، سپس با پرداختن به غایت اخلاق و امر راز آمیز به پاسخ پرسش اصلی مقاله خواهیم پرداخت.
Wittgenstein, in his early philosophy, regards philosophy as critique of Language, and the aim of tractatus is to draw limits to thoughts, to what is sayable vs unsayable(showable), in other words science vs ethics. And the latter is more important to him. Such aiming for philosophy is very similar to Kant's. The main question of this research article is whether Wittgenstein is also under influence of Kant in ethics or not. Whether he repeats Kant’s second question in another words or not. To answer it, we will start with I or subject, and will, then proceed to ethics and the mystical.
خلاصه ماشینی:
پرسش اصلی این مقاله این است که آیا باتوجهبه مشابهتهای کلی این دو پروژه میتوان گفت ویتگنشتاین در حوزۀ اخلاق نیز از کانت متأثر است؟ اگر بله، این تأثیر تاچهحد است؟ برای ورود به بحث، «من» یا «سوژه» و همچنین «اراده» بهمثابۀ مدخل بحث مطرح میشوند؛ سپس با پرداختن به غایت اخلاق و امر رازآمیز به پاسخ پرسش اصلی مقاله خواهیم پرداخت.
بهعبارتدیگر، آیا ویتگنشتاین در رساله، همانطورکه پرسش نقد اول کانت را مطرح کرده وآن را بهنوعی تغییر داده است، پرسش نقد دوم را نیز پیش کشیده است و آن را فقط تاحدی دستکاری میکند؟ یا بیتوجه به نقد دوم کانت به اخلاق نظر دارد؟ باتوجهبه نانوشتهبودن بخش اخلاق در رساله بهسختی میتوان ادعایی دراینباره داشت، اما ازآنجاکه وی در یادداشتها و تاحدی در مقالۀ «گفتاری درباب اخلاق» بر نهج رساله است، در اینجا برای ایضاح بیشتر، علاوهبر رساله، به این دو اثر نیز خواهیم پرداخت.
4. خوشبختی بهمثابة غایت اخلاق حال که وجود ارادۀ خیر جهان را به جهان دیگری تبدیل میکند، بهطوریکه «جهان انسان خوشبخت با جهان انسان نا خوشبخت متفاوت است» (43/6) و بدین ترتیب خوشبخت را از ناخوشبخت جدا میکند، اگر اینک از خود بپرسم اما چرا من باید خوشبخت زندگی کنم، این امر فینفسه بهنظرم یک پرسش همانگویانه است؛ زندگی توأم با خوشبختی خود توجیه خود است، بهنظر میرسد این تنها زندگی درست است NB: 30.
اگرچه ویتگنشتاین در اینکه خوشبختی غایت ارادۀ خیر و اخلاق است از کانت فاصله گرفته است، اما بهنظر میرسد در همانگویانهدانستن این پرسش ملهم از کانت باشد.