چکیده:
مطابق با استنتاج بهترین تبیین (IBE)، فرضیه ای که بهترین تبیین را برای دسته ای از پدیده ها ارائه می دهد، احتمالا صادق است. ون فراسن (1989) با استدلالی که به «ایراد گروه بد» مشهور است، این ادعا را به چالش کشیده است. بر طبق این اشکال، این باور که بهترین تبیین به احتمال بسیار تبیینی صادق است مستلزم این باور پیشینی است که تبیین صادق به احتمال زیاد در میان تبیین های رقیب در دسترس (ارزیابی شده) جای دارد؛ باوری که هیچ دلیلی برای آن نداریم. بسیاری از فیلسوفان کوشیده اند تا نادرستی «ایراد گروه بد» را نشان دهند. از این میان، چهار استدلال که آن ها را استدلال از طریق بیزگرایی (Niiniluoto، 2004)، استدلال از طریق زوج متناقض (Lipton، 1993)، استدلال از طریق خود شکنی (Lipton، 1993)، و استدلال از طریق تمایز میان ماده و صورت IBE (Schupbach، 2013) می نامیم، از اهمیت بسزایی برخوردارند. در این نوشتار با بررسی استدلال های یاد شده نشان می دهیم که سه استدلال نخست نادرستند و تنها استدلال از طریق تمایز میان ماده و صورت IBE می تواند کارساز باشد.
According to Inference to the Best Explanation (IBE)، the hypothesis that provides the best explanation for a group of observed phenomena is probably true. One of the key objections against this line of thought is “the bad lot objection”. According to this objection، the idea that the best of available explanatory hypotheses will be more likely to be true presupposes that the truth is already more likely to be found among them. But we have no reason to believe it. The most prominent criticisms against this objection are argument from Bayesianism (Niiniluoto، 2004)، argument from a pair of contradictories (Lipton، 1993)، argument from self-destruction (Lipton، 1993) and argument from distinction between material content and form of IBE (Schupbach، 2013). In this paper، we evaluate these arguments and show that all the arguments but the last one misses the mark.
خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر، بنا بر بیان قبلی ون فراسن، در فرآیند IBE تنها شماری اندک از تبیینهای رقیب ارزیابی میشوند؛ اما احتمال اینکه تبیین صادق در میان شماری اندک از انبوه تبیینهایی باشد که بیشتر آنها کاذبند، ناچیز است.
اما پاسخ این است که اولا، تبیینهای رقیب در خلاء معرفتی ارزیابی نمیشوند که احتمال همة آنها را یکسان بدانیم؛ ثانیا، حتی اگر تصور شود که با شگردهای منطقی میتوان شمار بسیار زیادی نظریه ساخت که پدیدههای در دست تبیین را به طور منطقی نتیجه میدهند، بدین سیلوس (Psillos) (1996) این استدلال را استدلال عدم تفاوت (argument from indifference) نامیده است.
در استدلال نخست، او تلاش میکند تا نشان دهد که مقدمة رتبهبندی و تضاد میان تبیینهای رقیب،که در نظر او مستلزم تناقض میان آنها است، تضمین میکند که تبیین جای گرفته در صدر رتبهبندی به احتمال زیاد تبیینی تقریبا صادق است.
بنابراین، اگر مقدمة رتبهبندی صادق است، تبیینی که در رتبهبندی از همه بالاتر است باید به طور مطلق محتمل باشد، نه اینکه صرفا نسبت به تبیینهای رقیب از احتمال صدق بیشتری برخوردار باشد.
به بیان روشنتر، اگر صدق تقریبی بیشتر به منزلة احتمال کمتر است، چرا باید صدق تقریبی معرفت پیشزمینهای شرط لازم اعتمادپذیری رتبهبندی تبیینهای رقیب باشد؟ همچنین، اگر تبیین محتملتر از صدق تقریبی کمتری برخوردار است، چگونه میتوان صدق تقریبی معرفت پیشزمینهای را نتیجة رتبهبندیهای اعتمادپذیر دانست؟ 4- استدلال از طریق تمایز میان ماده و صورت IBE شاپباخ (2013) معتقد است که اشکال اساسی استدلال گروه بد، خلط میان ماده و صورت IBE است."