چکیده:
امانوئل لویناس یکی از بزرگ ترین چهره های فلسفی در قرن بیستم است. لویناس به عنوان یکی از اولین شاگردان پدیدارشناسی، دست به بازسازی مفاهیم اولیه این جریان فلسفی زده و پدیدارشناسی را ساختارشکنی نموده است. لویناس به رغم استفاده ای که از دستاوردهای هوسرل و هایدگر می کند، اما نقدهای زیادی را به این دو وارد می سازد. ادعای اصلی این نوشته آن است که ساختارشکنی لویناس از پدیدارشناسی حاصل تلاش او برای تنقیح مفهوم نامتناهی است. این نوشته نشان می دهد که چگونه لویناس در حوزه های مختلف چون دانش، زبان و ارتباطات روزمره با بهره گیری از این مفهوم، ابعاد نامکشوفی را مورد تحلیل قرار می دهد. لویناس از نامتناهی به دیگری رسیده و تجربه دیگری را بنیان اخلاق می داند. جایی که امری در من، من را در نسبت با دیگری مورد پرسش دائمی قرار می دهد و ساختار اصلی سوژه را مسئولیت وی در برابر دیگران می داند.
Emmanuel Levinas is one of the most important philosophers in the twentieth century. This is because of the fact that he has been an influential figure in development of post- structuralism in the French culture. He also has an ambivalent attitude to phenomenology: he is one of the first pupils and first interpreters of Husserl and Heidegger; however، he has put forward numerous critics on Husserl and specially Heidegger in his books such as totality and infinity. This article argues that the reason for his reproach and separation from phenomenology lies in his effort to scrutinize the concept of infinity. Starting from this point، Levinas has reconsidered numerous taken-for-granted views about language، knowledge، ordinary communication and subjectivity. Other، face and such concepts، which are central to Levinas’ works، are offspring of his engagement with infinity. What is common between them is that they impose on subject responsibility and shame about what she has done toward the other. This shame and responsibility toward the other arise from the desire for infinity and movement in his direction. Levinas believes human subjectivity is first of all an endless responsibility towards the other. Responsibility towards the other and desire to infinity، which are identical in Levinas’ view، are the basic terms of ethical experience.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر پدیدارشناسی مطالعه چگونگی معنیدار شدن تجربه و جهان برای ماست(Husserl, 1960: 151) ؛ یعنی آنکه با تعلیق نسبت معنا به امور و اشیاء و درک این نکته که در تجربه چیزها ما معنا و حس چیزها را تجربه میکنیم (ما در هر تجربهای چیزی را تجربه میکنیم، تجربة نامعین و بیمعنا نداریم، همواره تجربه ما تجربه چیزی است، حتی اگر چیز را به مثابه بیمعنا و ناشناخته تجربه کنیم، باز هم بدان بامعنایی مواجهیم مانند معنای خود «ناشناخته» یا «بیمعنا».
تجربه اخلاقی از این بصیرت فرا نمیرود، بلکه آن را به اوج میرساند؛ اخلاق یک نوع نورشناسی است؛ اما این بصیرت بدون تصویر است که از فضایل عینیتبخش مجمل و تمامیت بخش بصیرت بریده شده است، یک رابطه یا نیتمندی از نوعی بهکل متفاوت - که این اثر (تمامیت و نامتناهی) سعی در توصیف آن دارد» .
در افق پدیدارشناسی این ساحت نتیجه عمل آگاهی است؛ اما این حرکت، این کنش آگاهی بر طبق نظر لویناس خود آغاز نیست، بلکه خود پاسخی است به دعوت و فرمان دیگری، یعنی واکنشی به وجدان.
اخلاق گوهر اصلی فلسفه است، «زیرا فلسفه و نقد جوهر دانستن است؛ اما آنچه در باب دانستن صحیح است، امکان آن برای رفتن به سوی ابژهها نیست، حرکتی که با انجام آن شبیه به دیگر حرکات میشود، مزیت آن در زیر سؤال قرار دادن خود نهفته است در رسوخ کردن به سطح زیرین شرایط خود» ."