چکیده:
« اومانیسم »
یکی از جریانات فکری مهم در تاریخ اندیشه غرب و مدرنیته بوده که مکاتب مختلف فکری و سیاسی تحت ت اثیر آن به وجود
آمده است. این تفکر، که به عنوان نقطه افتراق بین تفکر دینی و غیردینی مطرح می شود، در عصر نوزایی در غرب و در پرتو ضعف های کلیسا
در حوزه های نظری و عملی، با شعار احیای ارزش های انسان و بازگشت به دوران رم و یونان باستان رشد یافته و با بنیان نهادن فلسفه های
جدید از طریق دکارت و کانت و سایر اندیشمندان غربی، صبغه ای فلسفی پیدا کرده و در نهایت، پس از طی چندین مرحله، امروزه در تمام
مکاتب و اندیشه های غربی جریان و سریان دارد. این پژوهش می کوشد به صورت بندی مناسبی از اومانیسم به عنوان غالب صورت تمدنی
غرب و بسترهای تاریخی و شاخصه های فکری آن در حوزه های معرفت شناختی و هستی شناختی بپرداز د. روش این پژوهش استنادی
مطالعاتی و از یافته های آن، تبیین چهار دورة تاریخی اومانیسم و طرح تنافی اومانیسم با اندیشه دینی است.
خلاصه ماشینی:
"این تفکر، که به عنوان نقطة افتراق بین تفکر دینی و غیردینی مطرح میشود، در عصر نوزایی در غرب و در پرتو ضعفهای کلیسا در حوزههای نظری و عملی، با شعار احیای ارزشهای انسان و بازگشت به دوران رم و یونان باستان رشد یافته و با بنیان نهادن فلسفههای جدید از طریق دکارت و کانت و سایر اندیشمندان غربی، صبغهای فلسفی پیدا کرده و در نهایت، پس از طی چندین مرحله، امروزه در تمام مکاتب و اندیشههای غربی جریان و سریان دارد.
اومانیسم به معنای انسانگرایی در این دوره، که عصر نوزایی شروع و مهد تاریخی آن بود، پس از قرون میانی، که انسانشناسی مبتنی بر تضعیف جایگاه انسان بر اساس آموزههای کلیسا در غرب حاکم گردید و انسان موجودی ذاتا شرور و زاییدة گناه نامیده شد، اومانیستها در تلاش برای مبارزه با این نگرش از طریق هنر و ادبیات برآمدند.
بر اساس شاخصههایی که عنوان شد، اومانیسم یکی از چالشیترین اندیشهها در مقابل اندیشة دینی است و تعارضات مختلفی با اندیشة دینی دارد؛ زیرا در تمام شاخصههای فوق، دین به سمت و سویی متفاوت از اندیشة اومانیستی اشاره داشته و امکان اجتماع این دو اندیشه، حتی در حوزة اول، که انسانگرایی به معنای ارزشگذاری برای انسان باشد، نیست؛ زیرا اومانیستها در مرحلة اول انسانگرایی، شان و جایگاه انسانی را متفاوت با آنچه در دین است، تبیین و تفسیر میکنند."