چکیده:
در این مقاله کوشش بر آن است که جایگاه آزادی (اختیار) در تفکر کانت بنا بر تفسیر هایدگر نشان داده شود؛ اختیاری که بنا بر این تفسیر، نه اختیاری متافیزیکی و متعلق به بعد نفسالامری آدمی در مقام سوژه، بلکه اختیاری وجودی و بنیاد امکانپذیری وی بهعنوان دازاین (وجودی در جهان) است. چنین آزادی بنیادیای نه نیازمند اثبات و نه اساسا پذیرای هرگونه بحث نظری است؛ بلکه در عمل و در جریان بهکارگیری تصمیمهای آزادانه انسانی است که همنشینی وجود یکپارچه خود با آزادی را درمییابیم و به بیوجهی و نابهجایی تلاشهای نظری فلاسفه برای اثبات موضوعی بینیاز از اثبات و استدلال پی میبریم؛ فعلیت آزادی را باید در درون و در نحوه هستیمندی خودمان بجوییم؛ نه در استدلالهای خشک و چارچوبمند استدلالیون و این کانت بود که با اشارات ارزشمند خود در نقد دوم هرچند بهنحوی مبهم متفطن این امر شد و مقدمات گشتی بزرگ را برای هایدگر فراهم کرد.
خلاصه ماشینی:
"این فهم متفاوت از انسان بهعنوان دازاین (که بدون جهان مرتبط با آن تصورناپذیر است) به جای سوژه (بیگانه از جهان و ارباب طبیعت)، باعث میشود نیاز ما به فهم متافیزیکی آزادی (بهعنوان علیت نومنال) مرتفع شود؛ و لذا درست است که بگوییم برخلاف حسن و مزیت رویکرد کانتی در آغازکردن بحث اختیار از علیت که موردقبول عام فیلسوفان مدرن نیز واقع شد، از نگاه هایدگری ما با یک عیب و نقیصه نیز در آن روبهرو هستیم؛ و جالب اینکه این عیب دقیقا همان حسن آن است؛ عیب نسبت به رویکرد وجودی هایدگر، و حسن نسبت به رویکرد کلامی فلاسفه سابق بر کانت؛ این عیب و حسن توأمان همانطور که در ابتدا نیز اشاره شد، چیزی نیست بهجز تأویل مسئلۀ آزادی به مسئلۀ علیت و آنگاه تلقی آزادی بهعنوان یک نوع خاص از علیت.
لیکن این فروگذاری تأثیری در جریان بحث حاضر ما ندارد؛ ارادۀ کانتی با هر تفسیر منصفانه یا غیرمنصفانهای که هایدگر از آن ارائه میدهد، خاصیت وجودی انسانی است که بهگفتۀ کانت صرفا در عمل آن هم از نوع اخلاقیاش، آزادی درخور خود را مییابد و این بسیار متفاوت است از اینکه وجود انسانی را با آزادی تعریف کنیم و مخل چنین آزادیای را (به جای دترمینیسم) بهرهگیری ناکافی و ناصواب از امکانهای جهان خود و لذا بهظهور نرساندن «خود» آن گونه که هست تلقی کنیم؛ آنچه که هایدگر از آن به بیاصالتی (inauthenticity) تعبیر میکند (هایدگر، 1393: 236)."