چکیده:
نظریه های هژمونی یکی از مباحث مطرح دررابطه با توصیف چگونگی اداره روابط بینالملل است که از دهه 1960 به آنها توجه کرده اند و همچنان، یکی از نظریه های مسلط در تحلیل روابط بینالملل است. تا قبل از فروپاشی نظام دوقطبی هژمونی بیشتر در مقیاس جهانی مطرح بود؛ اما بعد از آن، رقابت بین قدرتهای منطقهای نیز گسترش یافت و به هژمونی در مقیاس مناطق نیز توجه شد. در این پژوهش، ابتدا مفهوم هژمونی در درون ساختارهای فکری متفاوت تبیین شده است و دیدگاههای هرکدام از تئوریهای روابط بینالملل همچون مارکسیم، واقعگرایی و لیبرالیسم را درخصوص شاخصهای هژمون بررسی کرده ایم و در ادامه، به این سئوال پاسخ داده شده است که براساس این نظریه ها شاخصها و مولفههای شکلگیری هژمونی در مقیاس جهانی و منطقهای کدام اند؟ در انتها نتیجه حاصل شده نشان می دهد مهمترین عنصر مشترک در میان همه دیدگاههای بررسی شده، قدرت اقتصادی کشور مدنظر است.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش ، ابتدا مفهوم هژمونی در درون ساختارهای فکری متفاوت تبیین شده است و دیدگاه های هرکدام از تئوریهای روابط بین الملل همچون مارکسیم ، واقع گرایی و لیبرالیسم را درخصوص شاخص های هژمون بررسی کرده ایم و در ادامه ، به این سئوال پاسخ داده شده است که براساس این نظریه ها شاخص ها و مؤلفه های شکل گیری هژمونی در مقیاس جهانی و منطقه ای کدام اند؟ در انتها نتیجه حاصل شده نشان میدهد مهم ترین عنصر مشترک در میان همه دیدگاه های بررسیشده ، قدرت اقتصادی کشور مدنظر است .
باتوجه به این مطالب ، مفهوم هژمونی هنوز یکی از مباحث مطرح در روابط بین الملل در مقیاس جهانی و منطقه ای است ؛ اما باید دید که چه شاخص ها و مؤلفه هایی باید وجود داشته باشد تا قدرت کشوری همراه با هژمونی محسوب شود.
در این اتحاد، قدرت براساس سلطه بر تولید و ازطریق یک ایدئولوژی پذیرفته میشود که میان گروه - های مسلط و تحت سلطه ، سازش یا اجماع ایجاد میکند؛ یعنی هژمونی براساس قدرت نظامی و اقتصادی استوار نمیشود و جنبه های تجویزی نیز دارد که مهم ترین آنها مشروع دانستن هژمون در نظام بین الملل است .
فرضیه اصلی نظریه ثبات هژمونیک این است که رژیم های باثبات (به ویژه در روابط اقتصادی) به یک هژمون وابسته هستند که هنجارها و مقرراتی ایجاد و سپس ازطریق بهره گیری از توانایی خویش ، برای ترغیب سایر اعضا به منظور همکاری زیر سلطه هژمونی خود، بر عملکرد آنها نظارت کند.