چکیده:
مرگ مغزی یکی از انواع قتل از روی ترحم به شار میرود و نظرات مختلف درباره آن، وابسته به نظرات مختلف در زمینه اخلاق است. مباحث درباره خاتمه دادن به حیات، مباحثی درباره «ارزشهاست. برخی اعتقاد دارند که حیات، حد اعلای خوبی است و دیگر خوبیها با وجود حیات و زندگی معنا مییابند. بدون زندگی و حیات، هیچ ارزشی یا خوبی وجود ندارد. اگر مبتلا به مرگ مغزی را انسان زنده بدانیم، مسئله این است که چه زمانی خود انسان یا دیگری حق دارند به حیات، خاتمه دهند؟بررسی این امر امروزه در مباحثات حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، فلسفی و پزشکی جایگاه مهمی دارد، به گونهای که سمینارهای متعددی در سطح بینالمللی در اینباره برگزار شده است و موضعگیریهای متفاوتی نسبت به آن وجود دارد. مخالفان این حق با استناد به اصل پدرسالاری حقوقی، اخلاقگرایی حقوقی و تقدس حیات، آن را رد کردهاند. در مقابل، موافقان به اصل فردیت و خودمختاری شخصی، پوچگرایی، حفظ ارزشها و هنجارهای جامعه، فایدهگرایی و عدم ضرر مستقیم به جامعه و دیگران، برای رسمیت بخشیدن به حق مرگ استدلال کردهاند. پذیرش این حق میتواند پیآمدهای مختلفی داشته باشد. چون پذیرش مطلق چنین حقی برخلاف طبیعت انسانی و در تضاد با تقدس حیات است و آثار زیانباری برای جوامع و نظم عمومی دارد، در حال حاضر، هیچ کشوری این حق را به عنوان یک حق قانونی به طور مطلق به رسمیت نشناخته است. فقط برخی کشورها آن هم به صورت بسیار محدود چنین حقی را به برخی بیماران درمانناپذیر و مبتلایان به مرگ مغزی اعطا کردهاند. این مقاله فقط از یک نوع حق مرگ (خاتمه دادن به حیات مبتلا به مرگ مغزی) بحث میکند.
خلاصه ماشینی:
"اگر مبتلا به مرگ مغزی را انسان زنده بدانیم، مسئله این است که چه زمانی خود انسان یا دیگری حق دارند به حیات، خاتمه دهند؟بررسی این امر امروزه در مباحثات حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، فلسفی و پزشکی جایگاه مهمی دارد، به گونهای که سمینارهای متعددی در سطح بینالمللی در اینباره برگزار شده است و موضعگیریهای متفاوتی نسبت به آن وجود دارد.
در اینجا باید توجه کرد که آیا اتانازی غیرفعال یعنی درمان نکردن بیمار مبتلا به مرگ مغزی یا قطع وسایل مصنوعی از او، قتل مستوجب ضمان است؟ پاسخ مثبت به این پرسش، قول مشهور بین حقوقدانان و فقیهان است یا اینکه مرگ مغزی «Brain Death»، جدا کردن روح از بدن نیست، بلکه تنها روح نباتی و آخرین رمق در بدن باقی است.
در مورد مرگ مغزی با توجه به اینکه روحالبدن ممکن است چند سال در فرد ادامه پیدا کند و فقط تنها عاملی باشد که موجب حیات فرد باشد، در حقیقت، فرد زنده است و با این عنوان، روحالبدن در آن فعال است و به نظر میرسد که ما نمیتوانیم او را مرده تلقی کنیم.
» (تبریزی، صراط النجاه، ج1، ص348) در مقابل، آیتالله تبریزی با نظر استاد خود مخالفت کرده است و مینویسد: «ادامة الحیاة لمثل هذا الفرض غیر واجبة بالادویة أو آلات المعدة للتنفس نعم لایجوز التسریع بإماتته» (همان، ص348) به نظر ما، هر دو فقیه بزرگوار به گونهای مبتلا به مرگ مغزی را زنده نمیدانند؛ زیرا در غیر این صورت، باید قطعا به وجوب شروع و ادامه درمان برای حفظ جان کسی حکم میدادند."