چکیده:
دربخش چهارم در مجموع 65 سند در 192 برگ ارائه شده است. این اسناد بخش های مهمی از بازجویی های ماموران ساواک از 28 نفر اعضای چریکهای فدایی خلق را به پژوهشگران تاریخ معاصر ارائه می کند. افرادی که در این بخش اسناد بازجویی های آنها ارائه شده اند ، در بازجویی های خود اطلاعات مهمی را در باره روند تحولات آن روز ایران در فاصله فروردین 1347 تا فروردین 1356 روایت می کنند. دراین اسناد درمجموع طی 53 جلسه بازجویی در باره بیش از 300 نفر از چریکهای فدایی خلق اطلاعاتی به مخاطبان ارائه می گردد. دراین میان بازجویی های بیژن جزنی یکی ازرهبران شاخص چریکهای فدایی نیز بصورت مفصل آمده است. در این بازجویی های طولانی ، جزنی دیدگاه های خود را در باره جنبش چریکی و نقد روش مسلحانه ارائه می کند. او همچنین روایت دست اولی از بخشهایی از اختلاف نظرها را بین دیدگاه های خود و سایر اعضا ارائه می دهد که در نوع خودش برای روشن شدن جزئیات اختلاف های درون گروهی در بین چریکهای فدایی خلق جالب توجه به نظر می رسد.
خلاصه ماشینی:
و همچنین باز کس دیگری که میخواسته سلاح را آزمایش کند آن را به طرف پای خودش گرفته بوده و شلیک کرده که تا مدتها پایش زخمی بوده و بعد هم که تقریبا خوب شده میلنگیده است مثال آورد و بعد گفت که گزارش این جریان را تهیه کنیم و قرار شد که من گزارش را بنویسم و بعد با هم بخوانیم و اگر ایرادی داشت برطرف کنیم و بعد از این حرفها پرسید که ما چیزی برای گفتن نداریم و ما هم چیزی نداشتیم که بگوئیم و خشایار در تمام این مدت سرش پائین بود و خیلی ناراحت بود و چیزی هم نگفت علیاکبر قبل از کشته شدن کاظم [حسینعلی اللهیاری] یک بار یک آپارات آورد که طرز کار آن را که چطور فیلم را در آن میگذارند به کاظم یاد داد که خودش یک بار دو فیلم بود که از ظفار بود و روی دیوار انداخت و به ما نشان داد و بعد از آن هم ما خودمان چند بار آن را روی دیوار انداختیم و تماشا کردیم و یک بار هم یک موتور یاماهای قرمزرنگ ۱۲۵ آورد که چند وقتی در آنجا بود و چند بار خشایار، کاظم و آرش را با آن به تمرین برد ولی علیاکبر بعدا گفت که این موتور را میبرد و یک موتور یاماهای ۱۰۰ برای ما میآورد که با هندل روشن میشود که خشایار میگفت یاماهای۱۰۰ کوچک است و چون با هندل روشن میشود خوب نیست و علیاکبر گفت برای آدمهای تنبل خوب نیست وگرنه از نظر تحرک بهتر از یاماهای ۱۲۵ است و دفعه بعد که علیاکبر آمد موتور یاماهای ۱۰۰ را که آن هم قرمزرنگ بود آورد و خشایار به علیاکبر گفت که با این موتور میشد به عطیه[اعظمالسادات روحی آهنگران] هم موتورسواری یاد بدهیم و علیاکبر گفت خیلی خوب است من گفتم من فکر میکنم که نتوانم تعادل موتور را حفظ کنم و علیاکبر گفت چرا مگر دخترانی که موتورسواری میکنند چطور میتوانند در اثر تمرین وارد میشوند و خشایار از علیاکبر پرسید تا به حال از سازمان دختری بوده که موتورسواری بلد باشد علیاکبر گفت نه فقط خواهر شیرین معاضد که یک فرد عادی بوده میگویند که خیلی خوب موتورسواری بلد بوده و موتوری هم داشته که در موضع ژیگولی به شمال شهر میرفته و بچهها را هم ترک موتورش سوار میکرده علیاکبر همچنین درباره احمد [ارژنگ شایگان شاماسبی] با ما صحبت کرد و گفت که نباید بگذارید که زیاده از حد به کوچه برود چون به علت وسائلی که دارد مثل دوچرخه و توپ و تفنگ بادی و بچهها برای اینکه از این چیزهای او استفاده کنند به او احترام میگذارند و او یک شخصیت کاذب پیدا میکند باید در خانه هم به او کارهایی بدهید که بکند و در ضمن درسش را حتما بخواند.