چکیده:
پرسش از سرشت معرفت و شناخت عمری به درازای تاریخ اندیشه و تفکر بشری دارد. برای فیلسوفان و متفکرانی چون صدرا و ابنعربی نیز این پرسش بنیادین همواره مطرح بوده است که معرفت و شناخت به چهسان برای انسان حاصل میشود و جایگاه و قلمرو عقل در فرایند شناخت چگونه است. در این نوشتار سعی شده است با روش تحلیلی – توصیفی، دیدگاههای این دو متفکر مسلمان در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد. به رغم شباهتهای فراوان، در شیوه تبیین قلمرو تعالی و سلوک معرفتی عقل تفاوتهایی میان دیدگاههای دو متفکر دیده میشود. از نظر صدرا، عقل خود سالکی است فعال که میتواند از قلمرو علوم حصولی خارج شده و اوج گیرد، به گونهای که عقل قادر به شناخت و درک شهودی حقایق برتر گردد. اما ابنعربی به جای این سلوک فعالانة عقل، آن را در مراتبی منفعل و پذیرنده برخی حقایق میداند ولی از نظر او برخی از مواهب خاص الاهی بر قلب انسان نازل میشود که در نتیجه او را قادر به درک حقایق برتر میسازد.
خلاصه ماشینی:
"بـرای فیلـسوفان و متفکرانی چون صدرا و ابن عربی نیز این پرسش بنیادین همواره مطرح بوده است که معرفت و شناخت بـه چه سان برای انسان حاصل میشود و جایگاه و قلمـرو عقـل در فراینـد شـناخت چگونـه اسـت .
نکته دوم اینکه عقلی را که ابن عربی تا این میزان تحقیر میکند و آن را گرفتار دام حس و خیال میداند، به راستی چگونه ممکن است چنین عقلی به یک باره ظرفیت پذیرش حقایق متعالی فـوق حس و عقل را پیدا کند و پذیرای چنین حقایق متعالی گردد؟ اگر عقل آن گونه که خود ابـن عربـی بیان میکند، نیازمند ابزار مادون خود است و نمیتواند افق هـای فراتـر از حـس و عقـل را ببینـد، چگونه ظرفیت پذیرش بینهایت را در قبول حقایق متعالی پیدا میکنـد؟ آیـا ایـن عقلـی کـه بـه مرحلۀ پذیرش رسیده است ، همان عقل حسانی نیست که در فرایند تکامـل درک و فعـل بـه ایـن مرحله رسیده است ، نه انفعال و قبول ؟ چون اگر عقل تکاملی نکند ظرفیت مورد نظـر ابـن عربـی نیز در آن ایجاد نمیگردد.
٣٦ از بیان فوق چنین پنداشته میشود کـه صـدرا امـور غیرمـادی و فرامـادی را خـارج از قلمـرو معرفتی عقل میداند اما او از این فراتر میرود و در تفسیر قرآن خودش برخـی از حقـایق احـوال مادی را نیز دور از دسترس عقل دانسته ، میگویـد: واز آن سـخت بپرهیـز کـه در صـدد دانـستن حقایق احوال مادی، جز از طریق خبر (ادله سمعی) و ایمان به غیب برآیی کـه در ایـن صـورت ، مانند کور مادرزادی خواهی بود که بخواهد رنگ ها را با حواس غیر از بینایی خـودش درک کنـد، که این عین انکار وجود رنگ ها است ."