چکیده:
مثنوی معنوی از جمله متنهایی است که مؤلف-راوی آن با بهکارگیری مداوم فرازبان، سطوحی از حاشیه را همسو با متن بهوجود آورده است؛ بهطوریکه در قیاس با سایر متنهای کلاسیک فارسی، حاشیهپردازی مذکور بهلحاظ کمیت و کیفیت، متنوع و برجسته است. حاشیهپردازی مثنوی عمدتاً به قصد ایضاح سامان یافته است، اما کارکرد «هدایتی-بازدارنده» ای که کنش ایضاح بههمراه دارد، سبب شده است که مثنوی بهمثابۀ متنی اقتدارگرا، و تعامل مؤلف-راوی آن با مخاطب یکسویه فرض شود. چنین تلقیای حاصل شتابزدگی در تبیین ساختار است. همچنین کارکرد حاشیه، کمتوجهی به پشتوانۀ آن در مثنوی است. در این نوشتار، پس از طبقهبندی مصداقهای حاشیه در مثنوی، وجوه اقتدارگرایی یا اقتدارگریزی منتسب به آن، پشتوانههای این وجوه، صورتبندی و تفسیر میشود. مطابق نتایج، سبک ایضاحی مثنوی، خود دو سطح اقتدارگرایانه و اقتدارگریز دارد. در سطح اول، مؤلف-راوی با وجوهی همچون مقدمهنویسی، مثلگویی، گزارش تولید، تداوم و پایان قصهها، پاسخ به پرسشهای مقدر، تفسیر نمادها و اصطلاحات، انواع نتیجهگیری و... که برآمده از جبر آموزشی و نیز نظام تعلیمی مکتبخانهای-فقاهتی است، معنا را به شکلی قطعی و یکسویه به دست مخاطب میرساند. در سطحی دیگر، با گرایش به انواع گیومهورزی و ارجاع به متنها و کسان، همچنین با تأسی به تلقی کسبباورانه در مقام پشتوانۀ معرفتشناسی فنا که همراه با عاملیتگریزی سوژه است، اقتدار مؤلف-راوی را به تعلیق درمیآورد. با این وصف، اولاً همۀ حاشیهپردازیهای مثنوی و سبک ایضاحی آن اقتدارگرایانه نیست، ثانیاً آن مقدار هم که هست، لزوماً حاصل معرفتشناسی عرفانی نیست.
خلاصه ماشینی:
ایضاح و حاشیه پردازی مؤلف -راوی مثنوی که عموما به قصد روشن شدن معنا با روش های مختلف انجام گرفته است ، در یک نگاه مدام مخاطب را کنترل میکند و سبب میشود که معنا به شکلی تکین و قطعی به دست وی برسد.
دستۀ دوم شامل نوشتارهایی است که دربارة ساختار روایت های مثنوی و حتی کارکرد ارتباطی-تعلیمی آن ، بدون اشاره به جنبۀ اقتدارگرایی یا اقتدارستیزی سخن گفته اند: زرین کوب (١٣٧٢ و ١٣٧٣)، پورنامداریان (١٣٨٠: ٢٥٠ به بعد).
در مثنوی معنوی میتوان دو دسته تمثیل در معنای عام مشاهده کرد: دستۀ اول را باید گزاره ای یا غیرداستانی نامید که در آن ، مؤلف -راوی برای تبیین بحث پیشین یا سخن در حال روایت ، به مثل یا شبه مثلی اشاره میکند؛ برای مثال در داستان پادشاه و کنیزک، وقتی شاه با به دست آوردن کنیزک احساس کامیابی میکند و به ناگاه کنیزک بیمار میشود، مؤلف -راوی برای صورت بندی بحث که نوعی نتیجه گیری درونی هم هست ، میگوید: آن یکی خر داشت پالانش نبود یافت پالان گرگ خر را درربود کوزه بودش آب مینامد به دست آب چون یافت خود کوزه شکست (دفتر اول ، ٤١-٤٢) این شکل از ایضاح ، در مثنوی فراوان به چشم میخورد.
خودآگاهی روایی مذکور به اندازة خودافشایی روایی روایت های فراداستانی معاصر اعم از مدرن و پسامدرن نیست ، بلکه حاوی مداخلۀ مستقیم مؤلف -راوی و اظهار عاملیت و اقتدار وی است (روایت فراداستانی معاصر، داستان را به مثابۀ برساختۀ زبانی فرض میکند و با انواع فاصله گیری از متن ، صنعت برساختۀ آن را توضیح میدهد (نک : وو، ١٣٩٠: ٢٢ به بعد)).