چکیده:
خلفای بعد از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و افراد وابسته به حکومت، برای تثبیت جایگاه خویش و توجیه عملکردشان، به پشتوانه¬ای دینی نیاز داشتند؛ به همین جهت، نظریه «عدالت جمیع صحابه» و به دنبال آن «اجتهاد صحابه» را مطرح کردند که ثمره آن، اعتباربخشی به سخن صحابه در حد سخن پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود. معتبر دانستن مطلق سخنان صحابه سبب شد تا سخنان آنها بی¬هیچ پالایشی در علوم دینی، از جمله تفسیر قرآن کریم، راه یابد و به تاثیرات نامطلوبی، مانند تفسیر به رای، ورود قرائتهای شاذ و تفسیر اجتهادی مذموم منجر شود.
این مقاله درصدد تبیین و بررسی نظریه مذکور و تاثیر آن بر تفسیر قرآن است. در ادامه، مواردی از تطبیق آیات بر این نظریه¬ و اجتهادات شخصی و بی¬پایه¬ برخی صحابه در تفسیر قرآن بیان شده است.
خلاصه ماشینی:
برخی از منصفین اهلسنت بر این باورند که: «برخی از صحابه از حق منحرف شده و به ظلم و فسق گرفتار شدند و علت آن، کینه، عناد، ریاستطلبی، سلطنت و شهوت بوده است؛ زیرا تمام صحابه معصوم نبوده و نیز هر کسی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را ملاقات کرده، اهل خیر نمیشود؛ اما دیگر عالمان به جهت حسن ظنی که به اصحاب رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) داشتند، درصدد توجیه رفتار صحابه برآمدند (تفتازانی، ١٣٧٠ق، ج٢، ص٣٠۶-٣٠٧) و به طور مطلق قائل به عدالت و اجتهاد همه صحابه شدند.
پس ناچار از بحث درباره عدالت ایشان هستیم؛ اما این نظر مردود است؛ زیرا خداوند آنها را ستایش کرده و آنها را تزکیه نموده و از آنها اعلام رضایت کرده است و آنها را نیز از خود خشنود ساخته و وعده بهشت به ایشان داده است… وقایع بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و اختلافات و درگیریهای بین صحابه، آنها را از جایگاه و مرتبهشان تنزل نمیدهد، چرا که آن امور مبنی بر اجتهاد بوده و هر مجتهدی مصیب است، پس جایز نیست خطایی قطعی را به صحابه نسبت دهیم؛ زیرا تمامی آنها مجتهد بودند و ما از آنها جز به نیکی یاد نمیکنیم.
او در این موضوع به اجتهادی اشتباه در تفسیر آیه روی آورد و روایت منقول از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را ـدر فرض صحتـ مبنا و دلیل اجتهاد خود قرار داد و بین آن مورد خاص و سایر موارد قیاس کرد (عسکری، ١۴١۶، ج٢، ص٣۵١).