چکیده:
در این مقاله ابتدا با بیان مثالهایی از علوم جدید نشان داده شده است که برخی نظریهها متأثر از پیشفرضهای طبیعتگرایی بودهاند و میتوان دادههایی تجربی که این نظریهها در پی تبیین آنها هستند را به نحوی دیگر با رویکرد دینی تبیین کرد. مدافعان علم دینی، با توسل به این مثالها، میخواهند نشان دهند که پیشفرضهای علم، همانگونه که ممکن است از طبیعتگرایی متأثر شود، ممکن است از دین اثر بپذیرد و بنابراین علم دینی ممکن است. در بخش نهایی مقاله تلاش میشود که با پاسخ به برخی پرسشها در خصوص علم دینی گامی در راستای تنقیح بیشتر این بحث برداشته شود: آیا ایدة علم دینی به طور غیر مستقیم، صحه گذاشتن بر نسبیگرایی در علم نیست؟، علم دینی با توسل به تجربه توجیه میشود یا با توسل به دین، یا هر دو؟ در صورتی که توسل به دین در توجیه علم دینی دخیل باشد، آیا رفتار مؤمنانه به فعالیت علمی راه نمییابد؟، آیا امکان علم دینی به معنای نبود مرز مشخص بین علم و دین نیست؟، تطور ویژگی همیشگی نظریههای علمی بوده و علم دینی هم از آن مستثنی نخواهد بود. آیا تطور علم دینی به دین لطمه نمیزند؟، استدلال له امکان علم دینی، آیا علاوه بر امکان منطقی، بر امکان استعدادی علم دینی نیز دلالت میکند؟، مدافعان علم دینی چه چشماندازی را باید برای آرمان خود تعریف کنند؟
خلاصه ماشینی:
در این مقاله برای تبیین موضع مدافعان علم دینی آرای گلشنی و پلانتینگا را بررسی کردهایم؛ یکی از جهان اسلام و دیگری از جهان مسیحیت که آرایشان در برخی محافل بینالمللی بازتاب یافته است.
در مقایسة آرای این دو اندیشمند به چند نکته اشاره میکنیم: نخست، هردو در جامعۀ خود در نوع استدلالهایی که اقامه کردهاند آغازگر بحث علم دینی بهحساب میآیند؛ دوم، آنان را میتوان، بهترتیب، نمایندۀ نگاه اسلامی و مسیحی در نظر گرفت؛ سوم، باتوجهبه تأکید گلشنی بر علوم طبیعی و تأکید پلانتینگا بر علوم انسانی میتوان مثالهای آنها را مکمل هم قلمداد کرد؛ چهارم، تبیین استدلال آنها درمقام دفاع از علم دینی تقریبا روح حاکم بر آثار دیگر نویسندگان مدافع علم دینی را ارائه میدهد.
حال پرسش این است که آیا امکانپذیری علم منسوب به جهانبینیهای مختلف دلالت بر نسبیگرایی نمیکند؟ نسبیگرایی به این معنا که ممکن است هر منظری علم خود را داشته و مستمسکی آفاقی برای ترجیح علمی میان این علوم وجود نداشته باشد.
اگر از این پاسخ که بهسبکی جدلی داده شد بگذریم، جای خالی طرح پرسشی اصیل بهچشم میخورد: آیا اسلام از انسان انتظار دارد که جهانبینی اسلامی را بیحجت بپذیرد؟ پاسخ به این پرسش مستلزم آن است که بپرسیم: آیا اسلام در توجیه آموزههایی که ارائه میکند دارای نظام معرفتشناختی مخصوص خود است؟ مدافع علم دینی باید به پاسخ صحیح این پرسش علاقۀ جدی داشته باشد؛ زیرا اگر این نظام معرفتشناختی وجود داشته باشد، درمقام توجیه علم دینی نقش ایفا خواهد کرد.