چکیده:
ابژکتیویته به عنوان ایدئال علوم - بهخصوص علوم انسانی - مورد نقد گادامر است چون تجربهای ازخودبیگانه در انسان شکل داده و سبب انسداد وجودشناسانه می شود. این ایدئال ناشی از تفوق نقد عقل محض کانت بر علم جدید و همچنین غفلت سنت فلسفۀ غربی از زبان است. هر چند دیلتای تلاش کرد با استفاده از سنت زبانی و هرمنوتیکی جایگاهی مختص علوم انسانی فراهم آورد، اما، به دلیل بنیان دکارتیاش و نیز تلقی ابزارگرایانهاش از زبان و آگاهی تاریخی، دچار سوبژکتیویسم شده و علوم انسانی را همچون حکمِ زیباشناسانۀ کانتی، عاری از حقیقتِ موضوع کرد. گادامر با بازخوانی تجربۀ هنری و تجربۀ تاریخی در کانت و دیلتای و همچنین استفاده از فلسفۀ هایدگر و هگل،به همراه توجۀ انتولوژیک به زبان، تجربۀ هرمنوتیکی را سامان داد تا ایدئال آن، نه فرایند ابژکتیوسازی، بلکه ظهور خودِ موضوع در زبان باشد و این همان زاخلیخکایت(Sachlichkeit)بوده که آشکارگی موضوعیّتِ موضوع یا شیئیّتِ شیء است.
خلاصه ماشینی:
دیلتای در کتاب مقدمه بر علوم انسانی میپرسد: آیا روشی مختص علوم انسانی وجود دارد که تمایز بنیادی با علوم طبیعی داشته باشد؟ چگونه میتوان به این روش دست یافت؟ اما گادامر در کتاب حقیقت و روش میپرسد: آیا در علوم انسانی قرن نوزدهم حقیقتی در نسبت با موضوع ( matter/Sache) ظهور یافته است؟ آیا علوم انسانی در قرن نوزدهم، ازجمله آرای دیلتای و پیروان او (مانند ماکس وبر)، یکسره عاری از حقیقت نیست؟ ازاینرو، پرسش روششناختی از ابژکتیویته در علوم انسانی (دیلتای و وبر) ناظر به این مسئله است که با چه ابزاری میتوان دانشی ابژکتیو و فارغ از سوگیریهای انسانی (ازجمله احساسات، ارزشها، و ...
بنابراین چون گادامر علم تاریخی را معرفت به «پدیدۀ انضمامی» ( die Konkrete Erscheinung/ the concrete appearance) قلمداد میکند (واینسهایمر 1393: 73)، که از روش استقرا حاصل نمیشود، لازم نمیبیند مانند دیلتای به حکم نظری کانت (حکمی که مصداق بارز آن برای کانت علوم طبیعی است) رجوع کند، بلکه برای یافتن الگوی مناسبتر برای فهم تاریخی به حکم زیباشناسانۀ کانت روی میآورد؛ زیرا کانت استقلال حکم زیباشناسانه را از عقل نظری و عقل عملی بهاثبات رسانده بود (همان: 74).
بااینحال، گادامر این مکتب را در دستهبندی هرمنوتیک زیباییشناسانه (Aesthetic Hermeneutics) قرار میدهد، چون «هدف درویزن و رانکه از پژوهش تاریخی ساختن یک متن بزرگ تاریخی بهوسیلۀ قطعههای سنت است» Gadamer 2006: 213)دیلتای به پژوهش تاریخی، یا بهعبارتی به تجربۀ تاریخی مدنظر آنها، اهمیت میدهد و بهدنبال طرح پیشینی از تاریخ نیست، به عواقب معرفتشناختیای که آنها را بهکل درمقابل ایدئالیسم آلمانی قرار داده نیز آگاه است، بهنحویکه میداند این مکتب نتوانسته است بنیان فلسفی برای خود فراهم آورد.