چکیده:
مقالۀ حاضر به بررسی تطبیقی رمان «حاجی بابای اصفهانی» ومجموعۀ «یکی بود یکی نبود» با تکیه بر دیدگاه های ادوارد سعید که شامل گفتمان های مرکز مدارانۀ شرق شناسی وتقابل های استعاری آن است، می پردازد. رمان «حاجی بابای اصفهانی» و مجموعۀ «یکی بود یکی نبود» با تأسی از گفتمان های یک سویه و مرکز مدارانۀ شرق شناسی، توصیفی به ظاهر واقعی از پدیده های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ارائه می دهند و با نادیده گرفتن نقاط مثبت زندگی ایرانیان و با بی توجهی به شأن وتمدن تاریخی ایرانیان، در توصیفات بدبینانۀ خود از شخصیت های ایرانی تصاویر باور پذیری ازخلق وخوی مردم ایرانی وشرقی ارائه می دهند. در واقع این دواثرازنظرشگردهای روایت، دیدگاه های خاصی از واقعیت را به نمایش می گذارندکه ازلحاظ محتوا، ذهنیت و بافت،گرایش شدیدی به گفتمان های منفی انگارانه و کل نگرانۀ شرق شناسی دارد. نقدسیاست، فرهنگ، اجتماع و به طور مشخص اخلاق ایرانی، مهمترین مضامینی است که در محتوای این دو کتاب جلوه گر شده است. سبک و تفکر محوری در هر دو کتاب به یک نحو است و روش ها و نمودهایی که برای تحقیر شرقی ها به طور عام و ایرانی ها به طور خاص استفاده شده با نظام بندی خاصی که متأثر از روایت های شرق شناسانه است، ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
» (همان : ٢٩٩) هدف اصلی نگارندگان در این مقاله ، بررسی تطبیقی مفاهیم شرق شناسانه ، براساس نظریات «ادوارد سعید»، در رمان «حاجی بابای اصفهانی» نوشتۀ «جیمز جاستنین موریه » و برخی از داستان های مجموعۀ «یکی بود یکی نبود»، نوشتۀ «محمدعلی جمال زاده »، براساس گفتمان های شرق شناساته است .
به نظر میرسد، از آنجا که جمال زاده ، از نخستین کسانی بوده است که کتاب «حاجی بابای اصفهانی» را تصحیح و ویرایش کرده است ، در نوشتن داستان های کوتاه مجموعۀ «یکی بود یکی نبود»، بسیاری از مفاهیم ، مضامین و حتی جملات کتاب «حاجی بابای اصفهانی» را در آثار خود بازتاب داده است ، به طوری که برخی از داستان های مجموعۀ «یکی بود یکی نبود»، شباهت بیمانندی به داستان «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» دارد و حتی نویسنده در این راه ، به تکرار و تقویت بن مایه های شرق شناسانه پرداخته و با استفاده از شخصیت هایی که شباهت بسیاری به شخصیت های داستان حاجی بابا دارد، بسیاری از مفاهیم موردنظر موریه را در مجموعۀ داستان خویش بازتولید کرده است ؛ به عنوان مثال ، شخصیت دلاکی که در داستان «بیله دیگ بیله چغندر» ذکر شده است ، شباهت بیمانندی به شخصیت «حاجی بابای اصفهانی» دارد؛ شخصیت دلاکی که در ابتدای داستان نزد پدرش دلاکی میکرد و در طی داستان با مسافرت به شهرهای مختلف ایران ، ارتقای شغلی پیدا میکند و ثروتمند میشود و اساسا این داستان از زبان شخصی نقل میشود که مدتی در ایران دیپلمات بوده است و باز هم این مسئله ، یادآور شخصیت جیمز موریه است که او نیز در ایران دیپلمات بوده و از طرف دولت انگلستان پشتیبانی میشده است .