چکیده:
اندیشه فارابی که مبتنی بر نگاه هستی شناسانه و انسان شناسانه و الهیاتی اوست بنیان اجتماع را نیازمند بودن انسان در رفع حوائج خویش و میل کمال طلبیاش میداند که او را به سمت تشکیل اجتماع سوق میدهد. لذا درمییابیم که انسان بالطبع نیازمند اجتماع است ازآنجاکه طبیعت و سرشت انسان نیازمند است و از طرف دیگر چون در وجودش غایتی نهفته است که به سمت آن درحرکت است که این دو عامل جز بهواسطه اجتماع برآورده نمیگردد. ابنسینا بیان میدارد که برای بقای انسانی که سراپا محتاج و نیازمند است، گریزی از مدینه و اجتماع و مشارکت در آن که قوام جامعه نیز به آن بستگی دارد، نیست. شیخ وجود چنین اجتماعی را برای انسان ضروری میداند تازندگیاش حسن پیدا کند.از طرفی دیگر، رسیدن انسان به کمالات مادی و معنوی بدون مشارکت افراد هم نوعش حاصل نمیشود. لذا اجتماع سبب کفایت در امر مردم شود و حوائج افراد برطرف گردد. اما علامه طباطبایی بعد از بیان غایتمندی نظام آفرینش به بیان اجتماع تعاونی میپردازد که انسان به اجتماع تعاونی از این راه تن میدهد که میبیند بهتنهایی و درنتیجهی کار و کوشش خود، بدون استفاده از مساعی دیگران، نمیتواند لوازم زندگی خود را تامین نماید و از جهت دیگر نمیتواند کار و کوشش دیگران را بلاعوض و بهرایگان تملک کند، زیرا دیگران نیز مانند او انسان بوده و چیزی را که وی از دیگران میخواهد آنان نیز از وی میخواهند، ناچار اجتماع تعاونی را بهترین وسیله تشخیص داده و آن را انتخاب مینماید.
خلاصه ماشینی:
"در میان اندیشمندان اسلامی افراد متعددی به بیان مبانی دولت و خاستگاه آن پرداختهاند ازجمله فارابی، ابنسینا، شیخ اشراق، خواجهنصیرالدین طوسی و ابن خلدون؛ اما آنچه قابلبیان است این میباشد که اولین فیلسوف مسلمانی که در باب اجتماع و مدینه در آثار خود بهطورجدی سخن گفته است فارابی میباشد.
نهایتا اینکه طبق نظر فارابی انسان مدنی بالطبع است که برای «رفع حوائج و نیازهای خویش» و همچنین «نیل به سعادت و کمال غایی خویش» چارهای جز تشکیل اجتماع ندارد و درواقع اساس و مبنای اجتماع و تشکیل دولت و اجتماع سیاسی این دو عامل بوده است.
از طرف دیگر هم اشاره میکند به ویژگیهای این مجری و قانونگذار که باید از طرف خداوند آمده باشد و اینچنین بحث مجری و قانونگذار را با شریعت و حکمت الهی پیوند میزند و اینطور میگوید که خداوندی که به همهی نیازهای انسان توجه کرده است چطور میشود که به این اصل مهم اهتمام نورزیده باشد لذا قانونگذار و مجری امور اجتماعی را با بحث نبوت گره زده و میگوید که برای اداره امور جامعه نیاز است فرد و قانونگذاری بر جامعه حکومت کند که تعیینشده از جانب کسی باشد که همه او را اطاعت میکنند یعنی خداوند تبارکوتعالی.
علامه طباطبایی دو بحث غایتمندی جهان هستی و نیازمند بودن انسان را با یکدیگر پیوند میزند لذا اینطور بیان میدارد که انسان برای رسیدن به کمال غایی خود و رفع حوائج خویش، دیگران را به استخدام درمیآورد اما نمیتواند مساعی دیگران را بلاعوض تملک کند لذا دست به زندگی تعاونی میزند که در آن اجتماع تعاونی هریک از افراد نیازهای خود را بهواسطه مساعی دیگران برطرف میکنند."