چکیده:
نظریه تکامل معرفت دینی که در حیطه نقد و نظر به قبض و بسط تئوریک شریعت مشهور شده است دارای ارکان توصیف، تبیین و توصیه است که ادعاهایی همچون؛ صامت بودن شریعت، تحول عام معارف و از جمله معرفت دینی و ترابط عام معارف را دربر دارد؛ و با استدلالهایی همچون استقرای فرد بالذات، تائید، قانون علیت و هندسه معرفت، سعی در اثبات دعاوی خویش دارد؛ در حالی که هر کدام از این دعاوی و استدلالها دارای لغزشها و ابهامات فراوانی هستند و پیامدهایی همچون «نسبیت معارف دینی»، «شکاکیت»، «تفسیر به رأی»، «لغویت شریعت و مراجعه به کتاب و سنت» و «سست نمودن پایههای تقلید» را به دنبال دارند. این مقاله سعی دارد به تبیین ارکان، دعاوی، دلایل و پیامدهای این نظریه و نقد و بررسی آن بپردازد.
خلاصه ماشینی:
com چکيده نظريه تکامل معرفت ديني که در حيطه نقد و نظر به قبض و بسط تئوريک شـريعت مشـهور شـده اسـت داراي ارکان توصيف ، تبيين و توصيه است که ادعاهايي همچون ؛ صامت بودن شريعت ، تحول عـام معـارف و از جمله معرفت ديني و ترابط عام معارف را دربر دارد؛ و با استدلال هايي همچـون اسـتقراي فـرد بالـذات ، تائيد، قانون عليت و هندسه معرفت ، سعي در اثبات دعاوي خويش دارد؛ در حالي که هر کدام از اين دعـاوي و استدلال هـا داراي لغـزش هـا و ابهامـات فراوانـي هسـتند و پيامـدهايي همچـون «نسـبيت معـارف دينـي »، «شکاکيت »، «تفسير به رأي »، «لغويت شريعت و مراجعه به کتاب و سنت » و «سست نمودن پايه هاي تقليـد» را به دنبال دارند.
ميشود و اين گونه ادعا ميکند که : ٧- معارف ديني که سـازگار بـا علـوم عصـري «معرفت بشري و از جملـه معرفـت دينـي، نـه نيست ، ناقص است و عالمان ديني بايد فهـم خـود ملک و نه فهم يک فرد، بلکه قسمت شده نزد افراد بسيار است ، و نه امري ثابت ، بلکه چون جويبـاري نميتواند بپذيرد که متون ديني حرفي بـراي گفـتن جاري است و نـه عـين شـريعت کـه حـاکي از آن دارند و يا عالمـان دينـي مبـاني فکـري و فلسـفي است »(عبدالکريم سروش ،١٣٧٥: ٤٢).
مدعاي اين نظريه و ارکـان آن بـه تصـوير کشـيده در رابطه با تحول معرفت دينـي نيـز ايـن گونـه شده و بررسي شود؛ اما بعد از فراغ از بيان دعـاوي است که برخي از معارف ديني، نسـبت بـه حقـايق و با توجه به مجموع مطالـب ، ايشـان بـراي اثبـات ديني قابل تغيير است و آن جـايي اسـت کـه دليـل نظريه خود چهار گونه استدلال نموده است کـه در يقيني موجود نيست .