چکیده:
ازجمله تغییرات بسیار مهم که ظرف سده گذشته روی داده نقش روبهگسترش دولت در زندگی اجتماعی میباشد. بر خلاف جامعهشناسی کلاسیک که تا اوایل قرن بیستم محور بحث آن جامعه بود و به نوعی از پرداختن به مبحث دولت و تحولات آن اجتناب میورزید - البته به استثنایی جامعه شناسی مارکسیستی - در قرن بیستم و نیز سال¬های اخیر دولت مدرن نه تنها در تغییرات زندگی اجتماعی بلکه در نظریههای جامعهشناسی نیز جایگاه مهمی یافته است و این فرض بنیادینی است که در نوشتار حاضر بدان پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
وی با تئوری جامعه صنعتی و پلورالیسم سیاسی روبهرو میشود و با عبارت و اصطلاحات خود در صدد بر میآید نشان دهد که همچنان یک طبقه سرمایهدار و مالک، زمام امور را دولت در دست دارد اما وجود شکاف در طبقات بالاتر به تنهایی بدین معنا نیست که طبقه سرمایه دار به تحلیل رفته است.
گفتار سوم: دولت و بوروکراسی هر چند محققان و مولفان مارکسیست در بررسی و مطالعه دولت مدرن با توجه به شرایط مزبور سهم شایان توجهی داشتهاند، اما دو زمینه وجود دارد که در آنها همچنان احساس نیاز میشود و بایستی بحث بیشتری صورت گیرد: 1) ارتباط دولت با بوروکراسی و یا به طور عامتر با قدرت اجرائی و اداری 2) رابطه دولت با ملت و رابطه دولت ملی با قدرت نظامی و خشونت الف) ماکسوبر و بوروکراسی پیش از ماکسوبر 1 عموما از عبارت «بوروکراسی» معادل «دولت بوروکراسی» استفاده میشد، یعنی از آن بهعنوان ماموران یا کارگزاران دولت استفاده میشد.
اثبات این مساله نیز آسان است: به دو نمونه زیر که هر کدام برای بحث بعدی در مورد طبقات و دولت بسیار مناسباند توجه نمایید: اقتصاد مدرن در مقایسه با اقتصاد پنجاهسال قبل به خاطر ترکیب عواملی که قبلا به آنها اشاره گردید بسیار متمرکزتر شده است، یعنی رشد شرکتهای بسیار کلان و مداخله روزافزون دولت در فعالیتهای اقتصادی اما، به همان دلایل برخی گروههای کارگری نسبت به قبل اقتدار بیشتری به دست آوردهاند چرا که در بخشهای راهبردیتر اقتصادی فعالیت میکنند.