چکیده:
انقلاب مشروطه با هدف برقراری حاکمیت ملت و قانون در 1285 شمسی روی داد. در قانون اساسی، برخی شاخص های دموکراسی همچون آزادی اجتماعات، انجمن ها، مطبوعات و برابری در مقابل قانون تصریح شدند. در عصر مشروطه، انجمن ها و گروه های سیاسی پرشمار و دو حزب اصلی و مطبوعات وابسته به آنها شکل گرفتند و به دنبال آن، بی ثباتی و قانون گریزی در جامعه گسترش یافت. در این مقاله، نگارنده درصدد تبیین جامعه شناختی کژکارکردی و ناکامی نخستین تجربه مشارکت حزبی و انجمنی در عصر مشروطه است. در جهت تبیین این موضوع، از نظریه نهادمندی هانتینگتون و نظریه شکاف های اجتماعی استفاده می شود. نگارنده بر این نظر است که انقلاب مشروطه زمانی روی داد که از یک سو، شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصای لازم برای دموکراسی پارلمانی فراهم نبود و از سوی دیگر، تعارض های ایدئولوژیک و و رقابت های غیر دموکراتیک و غیر نهادمند احزاب و انجمن ها و کثرت بسیار زیاد آنها به کژکارکردی و ناکامی آنها در رسالت حزبی – انجمنی شان منجر شد.
خلاصه ماشینی:
نگارنده بر اين نظر است که انقلاب مشروطه زماني روي داد که از يک سو، شرايط فرهنگي ، اجتماعي و اقتصاي لازم براي دموکراسي پارلماني فراهم نبود و از سوي ديگر، تعارض هاي ايدئولوژيک و و رقابت هاي غير دموکراتيک و غير نهادمند احزاب و انجمن هاوکثرت بسيارزيادآنهابه کژکارکردي وناکامي آنهادررسالت حزبي –انجمني شان منجرشد.
(دوورژه ، (27-35: 1357 کاميابي احزاب و گروه هاي ذينفع به وجود برخي شرايط و ملزومات ضروري وابسته است که مهمترين آنها عبارتند از: آگاهي سياسي - اجتماعي ، فرهنگ سياسي مشارکتي ، پايبندي نسبي افراد و نهادهاي مدني به ارزش ها و هنجارهاي دموکراتيک در رفتارهاي سياسي شان ، پيشرفت هاي قابل توجه در نوسازي جامعه ، تعديل نسبي شکاف طبقاتي ، آمادگي روحي و اجتماعي شهروندان براي مشارکت و فرصت هاي برابر براي رقابت سياسي بين بازيگران جامعه مدني .
در وضعيت «شکاف هاي متراکم »، اختلافات و تعارضات ايدئولوژيک و اجتماعي ريشه دار بين نيروهاي اجتماعي و عدم وجود نقاط مشترک بين بازيگران حزبي و گروهي منجر به قطبي شدن فضاي سياسي - اجتماعي و روابط ستيزي بين آنها مي شود (٢٠٠٢:١٩٤ ,Zielinski)، در اين حالت ، زمينه اي براي همگرايي و تساهل و رقابت و مشارکت مسالمت آميز حزبي و انجمني نخواهد بود.
(دولت آبادي ، ١٣٦٠: ١٧٨-١٧٧) حيدر عمواوغلي در ارتباط با عدم آمادگي اجتماعي مردم براي مشارکت حزبي - انجمني چنين مي نويسد: «در تمام مدت يازده ماه که من در خراسان اقامت داشتم ، هر چه سعي و تلاش کردم که بلکه بتوانم يک فرقه سياسي به دستور روسيه تشکيل دهم ، ممکن نشد، چون کله هاي مردم به قدري نارس بود که سعي من در اين ايام بي نتيجه ماند و مطلقا معني کلمات مرا درک نمي کردند.