چکیده:
هدف: هـدف از پژوهش حاضر تعیین تاثیر سطوح خشم و شیوههای فرزندپروری مادران کودکان دچار ناتوانی های یادگیری و عادی بر خودپنداره فرزندانشان بود.
روش: طرح این پژوهش از نوع علی-مقایسه ای بوده است. جامعه آماری این پژوهش تمامی مادران کودکان دارای ناتوانیهای یادگیری بین سنین 8 تا 12 سال که به مراکز مورد نظر مراجعه کرده اند وجامعه کودکان عادی، کودکان مدارس همان مناطق بود. به این منظور 82 نفر از دانش آموزان بین سنین 8 تا 12 سال که به مراکز مورد نظر مراجعه کرده بودند، به عنوان گروه نمونه کودکان دچـار ناتوانی های یادگیری انتخاب شدند.پس از تکمیل پرسشنامه های شیـوه های فرزنـدپروری بـامریند، 1991، خودپنداره کودکان آهلووالیا، 1961 و خشـم اسپیلبرگر، 1999، توسط کودکان و مادرانشان، گروه کودکان عادی و مادران، پرسشنامههای مشابه را کامل کردند.داده های بدست آمده از طریق آزمونهای آماری تحلیل واریانس چندمتغیری و رگرسیون مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها: مادران کودکان دچار ناتوانی های یادگیری در مولفه های احساس خشم، واکنش خشمناک، برون ریزی خشم، درون ریزی خشم،کنترل برون ریزی خشم و کنترل درون ریزی خشم با مادران کودکان عادی تفاوت معناداری دارند.خشم مادران در رابطه میان ناتوانی یادگیری و شیوه های فرزندپروری نقش تعدیل کننده ندارد. خشم می تواند مولفه های خودپنداره رفتاری، خودپنداره تحصیلی و شادی را توجیه کنند. مولفه های خودپنداره کودکان دچار ناتوانی های یادگیری و عادی تفاوت معناداری دارند.
نتیجه گیری: خانواده به عنوان مهم ترین شکل دهنده پیشینه هر کودک می تواند جزء اساسی ترین موارد پژوهشی باشدو با توجه به مجهولاتی که در زمینه تاثیر شرایط مادران کودکان دچار ناتـوانیهای یادگیری وجود دارد، ضروری به نظر می رسد تا اطلاعاتی در این زمینه جمعآوری شود. در طی درمان برای درمانگران سوالاتی در زمینه مادران کودکان دچار ناتوانیهای یادگیری و چگونگی تاثیر آنها بر روند درمانی فرزندانشان ایجاد می شود که پژوهش حاضر می تواند پاسخگوی آنها باشد.
خلاصه ماشینی:
تأثير سطوح خشم و شيوههاي فرزندپروري مادران کودکان دچار ناتواني هاي يادگيري و عادي بر خودپنداره فرزندانشان The Impact Anger Level and Childrearing Styles of Mothers on Self-Concept of Their Children With or Without LD دکتر عصمت دانش .
Hasanzadeh Tavakoli, Ph. D دکتراي روان شناسي تربيتي دانشگاه شهيد بهشتي ، عضو هيئت علمي دانشگاه علوم و حديث دريافت مقاله : ٩٢/١٠/٨ دريافت نسخه اصلاح شده : ٩٢/١١/٥ پذيرش مقاله : ٩٣/١/٢٠ چکيده به اين منظور ٨٢ نفر از دانش آموزان بين سنين ٨ تا ١٢ سال که به مراکز مورد نظر مراجعه کرده بودند، به عنوان گروه نمونه کودکان دچـار ناتواني هاي يادگيري انتخاب شدند.
خانواده به عنوان مهم ترين شکل دهنده پيشينه هر کودک مي تواند جزء اساسي ترين موارد پژوهشي باشد و با توجه به مجهولاتي که در زمينه تأثير شرايط مادران کودکان دچار ناتـواني هاي يادگيري وجود دارد، ضروري به نظر مي رسد تا اطلاعاتي در اين زمينه جمع آوري شود.
در تأييد اين مسئله که حضور کودک با شرايط خاص، والدين را تحت تأثير قرار مي دهد، پژوهش ها نشان دادهاند که شيوههاي فرزندپروري مادران کودکان داراي اختلالهاي افسردگي ، اضطرابي و وسواس فکـري و عمـلي (رمضاني ، محمداسماعيل ، رئوفيان مقدم و عسگري مقدم، ١٣٨٢)، اختلالات رفتاري (فطين حور، ١٣٧٥) و دانش آمـوزان تيزهوش با مـادران کودکـان عـادي متفاوت است (خانباني و افروز، ١٣٨٥).
پژوهش حاضر به تعيين تأثير سطوح خشم مادران کودکان دچار ناتواني هاي يادگيري و عادي بر خودپنداره فرزندانشان پرداخته شده است .
/١٩١/۱۹۱ بحث و نتيجه گيري در اين پژوهش نقش سطوح خشم مادران کودکان دچار ناتواني هاي يادگيري و عادي در شيوههاي فرزندپروري آنها و تأثير آن دو بر خودپنداره فرزندانشان بررسي شد.