چکیده:
یونانیان از مدتها پیش از ظهور تالس در قرن ششم قبل از میلاد، با فرهنگ مصر آشنایی نزدیک داشته و از دانش آنها بخصوص در حوزه ریاضیات بهره فراوان برده اند. در حوزه فلسفه نیز مطالعات اخیر نشان میدهد که تالس از نزدیک با تفکر مصر باستان آشنا بوده و در مباحث فلسفی خود متاثر از اندیشه های مصریان باستان بوده است. در تفکر مصریان باستان برغم بهره گیری از اسطوره ها برای تحلیل و تبیین حقایق جهان هستی، رگه هایی از تفکر فلسفی به معنی خاص آن نیز دیده میشود. در تفکر مصر باستان در مباحثی همچون هستی شناسی، سیاست و جامعه و انسان شناسی رگه هایی از تفکر ناب فلسفی مشاهده میشود؛ تفکری که بر محور مفهوم عمیق و ذو ابعاد «مآت» شکل میگیرد. مآت در عرصه هستی شناسی بمعنای نظم، در عرصه سیاست و جامعه بمعنای عدالت و در عرصه انسان شناسی بمعنای راستی و درستی است. در عرصه انسان شناسی بطور خاص مصریان باستان بر این عقیده اند که وجود انسان دارای ابعاد و مراتب نه گانه یی است که در بین این ابعاد و مراتب نوعی وحدت حاکم است. آنچه باعث ظهور تام این مراتب و بخصوص آخرین مرتبه آن یعنی تفکر و اندیشه و بتبع آن جاودانگی انسان است، تبعیت از مآت یا قوانین حاکم بر نظام هستی است. بدین شکل، ایشان بین انسان شناسی و هستی شناسی خود ارتباطی نزدیک ایجاد میکنند.
خلاصه ماشینی:
ارتباط نزدیک چهرههای برجسته و تأثیرگذار فلسفه و دانشمندان یونانی پیش از سقراط همچون تالس 2 ، فیثاغورس 3 و دموکریت 4 با تمدن مصر باستان نیز مؤید این امر است؛( 442 ) بخصوص اینکه فلسفة یونان در بسیاری موارد شباهتهای زیادی با تفکر مصر باستان دارد که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد.
مبانی هستیشناختی مؤثر در انسانشناسی مصریان باستان با ترجمة وسیع آثار بدست آمده از این تمدن در حوزههای مختلف از جمله عدالت اجتماعی، هنر، ستارهشناسی بطورکلی و موضوعاتی همچون خلقت جهان و انسان، جهان و زندگی پس از مرگ، ساختار هستی، اخلاق و انسانشناسی بصورت نوشتارهای خرد محققان دریافتند که در مصر باستان بعنوان یک تمدن وسیع، دامنهدار، طولانی و دارای ساختار اجتماعی پیچیده، رگههایی از تفکر فلسفی وجود داشته است؛( 451 ) هر چند این تفکر فلسفی تا حدود زیادی با اسطورهها آمیخته و همین درآمیختگی مانع توجه عمیق و جدی به فلسفه مصر باستان شده است.
( 469 ) بنابرین در استعمال واژه نفس در تفکر مصر باستان باید دقت داشته باشیم که نفس بعنوان موجودی مستقل و جدای از بدن در نظر گرفته نشود، بلکه ما با حقیقت واحدی با نام انسان مواجهیم که واجد جنبهها یا مراتب مختلفی از هستی است.
هر چند در برخی ترجمههای غربی «با» معادل با نفس 1 در نظر گرفته شده، اما همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، باید توجه داشت اگر نفس بمنزله امری جدا و منحاز از بدن در نظر گرفته شود که مستقل از آن میتواند وجود داشته باشد یا به حیات خود ادامه دهد، چنین معنایی از نفس در فلسفه مصر باستان به هیچوجه مد نظر نیست.
Shaw, Ian, The Oxford History of Ancient Egypt, Oxford, London: Oxford University Press, 2003.