چکیده:
هر علمی از طریق مبانی آن شناخته میشود. یکی از مبانی علم که در شناخت آن بسیار اثرگذار است «غایت» علم است. در فلسفه نیز فلاسفه بر اساس تعریفی که از آن دارند غایتی برای فلسفه در نظر میگیرند. در این مقاله بر نظر ویتگنشتاین در مورد غایت فلسفه تمرکز شده است. محور اصلی برای وصول به این مقصد، کتاب ویتگنشتاین و غایت فلسفه: نه نظریه و نه درمان، اثر دنیل هوتو است که وی در آن به بیان «غایت فلسفه» از نظر ویتگنشتاین میپردازد. هوتو بحث خود را از منطق آغاز میکند. سپس تفاسیر قدیمیتر درخصوص غایت فلسفه درنظر ویتگنشتاین را مطرح کرده و آنها را به چالش میکشد. وی، ابتدا، تفسیر نظریهای و مابعدالطبیعی وسپس تفسیر درمانی را که بنابر آن بسیاری از ملاحظات رساله بیمعناست، نفی میکند و در پایان، تفسیری نو از غایت فلسفه در نظر ویتگنشتاین ارائه میکند که مبتنی بر توصیف، و براساس عملگرایی در زندگی روزمره است. البته به این تفسیر هوتو نیز انتقاداتی وارد است ولازم است تا برخی مؤلفههای آن مورد بازبینی قرار گیرد.
Identifying the end of a science is one of the criteria for knowing that science. This article represents Wittgenstein’s view on the end of philosophy in Hutto’s words. Hutto begins his argument with the issue of ‘logic’. Afterwards, he challenges the former interpretations on this issue: First, a theoretical interpretation - which smacked of metaphysics - is rejected and then, a therapeutic interpretation - upon which many Tractatusremarks are meaningless - is denied. In the end, Hutto’s new interpretation, which is based on descriptionand activism in daily life, is presented. This article discusses that there are also criticisms on Hutto’ new interpretation and a close scrutiny on the components of this new interpretation is required.
خلاصه ماشینی:
وی، ابتدا، تفسیر نظریه ای و مابعـدالطبیعی وسپس تفسیر درمانی را که بنابر آن بسیاری از ملاحظات رساله بـیمعناسـت ، نفـی میکند و در پایان ، تفسیری نو از غایت فلسفه در نظر ویتگنشتاین ارائه میکنـد کـه مبتنی بر توصیف ، و براساس عمل گرایی در زنـدگی روزمـره اسـت .
ارزش واقعی این اثر در مباحث انتقادی آن در مورد موضوعاتی است که در فلسفه معاصر رایج است : مباحث از کانت ، هگل ، راسل و فرگه شروع میشـود، و بـا مباحـث شأن و مقام ملاحظات رساله در مورد مابعدالطبیعه ، تفسـیرنظریه ای و درمـانی، بحـث دنت از آگاهی، قرائت کیریپکی در پیروی ازقاعده ، رویکرد نسبت به واقع گرایی و ایده آلیسم و ارائه تفسیری نو از غایت در نظر ویتگنشتاین ادامه پیدا میکند.
هوتو از حامیان این قرائت مـیپرسـد اگـر فقـره ٦/٥٤ واقعا بیمعناست چگونه میتواند راهنمای قرائت درمانی قرارگیرد؟ چگونـه ملاحظـات بیمعنای رساله برخوانندگانش اثرمیگذارد؟ اگر بیمعنایی تنها بیمعنـایی صـرف اسـت چگونه دیاموند گزاره های اخلاقی را جذاب تر از سـایر گـزاره هـای بـیمعنـا مـیدانـد؟ چگونه کسانی که میگویند رساله بیمعناست با خواندن آن به معنـا مـیرسـند؟ چگونـه میگوینـد دیـدگاه هـای ویتگنشـتاین درمـورد طبیعـت معنـاداری رشـد نکـرده اسـت ، درحالیکه خود او درمقدمه پژوهش های فلسفی میگوید از ١٦ سال پیش متوجـه شـدم که در رساله اشتباهات فاحشی وجود دارد (ویتگنشتاین ، ١٣٨٠: ٢٦).
مطابق این نمونه ها، نظر ویتگنشتاین درمورد روشن سـازی امـور از طریق توجه به زبان روزمره و کارکردهای عادی و عملـی آن ، کـه حتـی پـیش تـر از مواضع واقع گرایانه و ایده آلیستی فلسفی است ، صورت میگیـرد.