چکیده:
به روایت کتابهای تاریخ فلسفه ، هراکلیت فیلسوف ناپایداری و گذرایی، پارمنید فیلسوف ثبات و پایداری است. یکی به گذرایی هستی، دیگری به یگانگی و ایستایی آن باور دارد. چنین نگرش فروکاهندهای به ثبات لوگوس و خدا نزد هراکلیت و به زایش چیزها، پس پذیرش حرکت و کثرت، نزد پارمنید اعتنا ندارد. این مقاله تنها به دیدگاه هراکلیت دربارۀ «خدا»و«یک» آن هم بر مبنای این سخن از وی میپردازد: «یک، تنها خردمند، هم دوست ندارد و هم دوست دارد به نام زئوس نامیده شود». (32)پس از بررسی پاره ای از تفاسیر، تفسیر دیگری از این سخن پیشنهاد میکنیم.
خلاصه ماشینی:
در اینجـا بـه معنـای گذرایی نزد هراکلیت کاری نداریم : غرض ما، به عکس ، بررسی اندیشۀ وی درباره اصـل الهی، بنابراین ثبات ، آن هم با نظر به این سخن از وی است : «یک ، تنهـا خردمنـد، هـم 2 دوست ندارد و هم دوست دارد به نام زئوس نامیده میشود» (٣٢).
١. تئودورگمپرتس و یک به مثابۀ آتش به نظر وی مراد هراکلیت از «یک » همان آتش است : «مبدأ اصـلی مـورد نظـر ایـن شاعر متفکر؛ یعنی آتش ، نه تنها چشمۀ خشک نشدنی کون و فساد است و نه تنها او نیز مانند اسلاف خود آن را «الهی» مینامد، بلکه آتش برای او حامل عقـل جهـان ، واصـل آگاه منظم سازنده تمامی وجود است که «نمیخواهد زئوس نامیده شود» زیرا ذات فردی متشخصی نیست و با این همه «میخواهد چنین نامیده شود.
فینک پیشتر به این نکته اشاره کرده است که سخنانی از هراکلیت که به الهیات یا ایزد شناخت وی مربوط میشود، از زئوس چنان یـاد مـیکنـد کـه تنهـا میتوان از «یک » یاد کرد.
فیلیپ ویل رایت ، با یادآوری نظر فرنکل درباره تکـۀ ٧١٢١، مـیگویـد: «اگر حق با فرنکل باشد، حقیقت نهایی (آنچه را که نمیتوان و نیز میتوان خدا یا زئوس نامید) در قیاس ، خـود چنـان محـض و تفصـیل نایافتـه (unparticularized) اسـت کـه نمیتواند هیچ چونی یا کیفیتی را بپذیرد، هر چند قابلیت آن را داراست که به هر گونه ای ظهور و بروز و تغییر یابد» (ibid).