چکیده:
علم اخلاق به مجموعه اصولی معیاری (سنجشی) میپردازد که شایسته است رفتار بشری به مقتضای آن صورت بگیرد و علم عرفانِ عملی مجموعه اصول و دستورالعملهایی سلوکی است که در نهایت سالک را به شهود وحدت و فنا میکشاند. این پژوهش به دنبال بررسی نسبت بین علم اخلاق و عرفان عملی است؛ از این رو ابتدا به ماهیتشناسی علم اخلاق و عرفان اسلامی میپردازد و با بررسی برخی از آرا در زمینه تفاوت و تشابه این دو شاخه از علوم و نقد و تحلیل آنها به این نتیجه میرسد که علم اخلاق اسلامی مبتنی بر کتاب و سنت است، آنگونه که عرفان اسلامی نیز برگرفته از همین منبع است. افزون بر این اصل مشترک، داشتن موضوع واحدی به نام نفس در اخلاق و عرفان عملی، این دو شاخه از علوم اسلامی را بیشتر از دیگر علوم به هم نزدیک کرده است. از سوی دیگر غایت در علم اخلاق، «سعادت حقیقی» و در عرفان، «وصول حق تعالی» خوانده میشود که این وصول خود مصداقی از سعادت است. بنابراین با اشتراک منبع، موضوع، ارکان، ابعاد و غایتِ این دو علم میتوان استنباط کرد که علم اخلاق صورت مقید علم عرفان است و علم عرفان عملی صورت مطلق علم اخلاق اسلامی است.
خلاصه ماشینی:
عرفای آشنا به علوم عقلی و حکمت بحثی، طریق تصوف و عرفان عملی را برای وصول به حق به کار میگرفتند؛ اما در این میان هر آنچه به واسطه کاربست دستورهای سلوکی به صورت حقایقی شهودی مییافتند، در قالب گزارههای وجودی میریختند؛ بدین ترتیب مجموعهای از علوم نظری پیدا شد که مبتنی بر روش تجربه عرفانی است که موضوع اصلی آن وجود مطلق حق از حیث اسما و صفات و افعال و مظاهر اوست (قیصری، 7؛ آشتیانی، 100-101).
بدون تردید سالک در راه رسیدن به حق ـ آنگونه که غایت عرفان عملی است ـ متخلق به اخلاق الهی خواهد شد و عارف واصل یقینا اخلاقمدار و دارای صفات و فضایل نیکو است؛ بنابراین اخلاق، جزء جداناشدنی عرفان عملی و در کنار اسباب دیگر، از علتهای رسیدن حق خواهد بود؛ چنانکه خواجه عبدالله انصاری در تصویرسازی منازل سیر عرفانی، اخلاق را بعد از معاملات و قبل از بخش اصول قرار میدهد (انصاری، 105ـ131)؛ اما در مقام پاسخ به این پرسش که آیا فرد اخلاقمدار هم عارف به شمار میآید یا خیر، باید گفت هم آری و هم خیر.
از سوی دیگر برخی از تمایزات این دو علم نیز اساسی به شمار نمیروند؛ مانند اینکه قلمرو کمالات عرفانی را نفس انسانی و اخلاقیات را در حوزه رفتار آدمی میدانند یا اینکه مفاهیم اخلاقی را قابل درک برای عموم میدانند؛ اما مفاهیم عرفانی را قابل درک برای همگان نمیدانند یا محور اصلی اخلاق اسلامی اعتدال قوا و محور عرفان عملی را خروج از حد اعتدال تصور میکنند.