چکیده:
این نوشتار، نخست نگاهی زودگذر دارد به منابع مختلفی که در شرق و غرب عالم از قدیمالایام تا کنون برای اثبات واجبالوجود مطرح بوده است. در عالم اسلام، سه منهج پذیرفته شده است: منهج حکمای الهی، منهج متکلمان و منهج حکمای طبیعی. سعی حکمای الهی بر این بوده است که حتیالامکان از مقدمات برهان بکاهند. اینان از زمان ابنسینا، منهج خود را «منهج صدیقین» نامیدهاند. آشتیانی نوزده تقریر برای آن برشمرده است و اگر تقریر علامه طباطبائی را بر آن بیفزاییم، در این منهج با بیست تقریر مواجهایم. یکی از کسانی که در این میدان مرکب اندیشه را به جولان درآورده، علامه خفری است. او پس از ذکر برهان خواجه که در تجرید آمده، در حواشی خود، چهار تقریر برای آن ذکر کرده، سپس به منظور عرضه بر محافل اهل بحث، دو برهان جدید را با حذف تسلسل از مقدمات اقامه نموده، سپس برهان دوم را با دو عبارت دیگر تقریر کرده و برهان دوم را درخور طریقه صدیقین شمرده است. صدرالمتالهین که گاهی خفری را یکی از فضلای فارس و گاهی او را علامه لقب داده، هم به دو برهان وی و هم به دو بیان نوآورانه وی ایراد گرفته است. نوشتار حاضر در دفاع از دیدگاه خفری تحریر شده است.
خلاصه ماشینی:
آنچه در نظر حکمای اسلامی اهمیت یافته، کاستن از مقدمات برهان خداشناسی است؛ اعم از اینکه بدیهی باشند یا نظری؛ چراکه گرفتار شدن ذهن در پیچ و خم مقدمات، ممکن است تصدیق به اصل مسئله را دشوار یا محال گرداند و چهبسا مستلزم گذرانیدن دورهای از فلسفه ـ بهویژه الهیات بالمعنی الاعم ـ باشد و این هم کار هر کسی نیست.
البته نوآوری خفری در برهان دوم نیست که به عنوان طریقه صدیقین مطرح کرده است؛ چراکه عینا برگرفته از بیان سینوی است که وی به عنوان برهان اثبات واجب مطرح نکرده، بلکه درصدد رفع این اشکال بوده که اگر موضوع فلسفه موجود مطلق یا مطلق موجود است، نباید در فلسفه از علل وجود یا مبادی آن بحث کنیم؛ ازاینرو، نخست جواب داده که بحث از علل وجود، بحث از عوارض وجود است و سپس گفته است: «بل الموجود کله لا مبدء له، إنما المبدء مبدء للموجود المعلول، فالمبدء هو مبدء لبعض الموجود» (همان، ص281).
ممکن است گفته شود: تنها مشکل دور مطرح نیست، بلکه به مشکل تسلسل دفعی هم برمیخوریم و بنابراین، برهان خفری تنها بر بطلان دور، متوقف نیست، بلکه بر بطلان تسلسل هم متوقف است؛ چراکه سلسله ایجاد و وجود میتواند تا بینهایت استمرار داشته باشد.
برهان دوم او در مقام تقریر برهان دوم خود میگوید: موجود مطلق از حیث اینکه موجود مطلق است، مبدئی ندارد و اگر دارای مبدأ باشد، مستلزم تقدم شیء است بر خودش، و از این راه واجبالوجود بالذات ثابت میشود؛ چنانکه با کمترین تأمل، مخفی نیست (خفری، 1378، ص26).