خلاصه ماشینی:
"از مادر اندوهزاده ای با آه سحرگاه خواهری با خون دلت دیده پروید ای طفل،عجب ناز پروری پرورد تو را غم بمهد عشق پروردهء مهدی مطهری گلگون چو ز خوناب دل شوی از لالهء سیراب خوشتری ناگشته هویدا شوی نهان چالاکی و شوخ و فسونگری بر گریهء من خنده میزنی بر کار دلم پرده میدری ای قطرهء دریا شکوه من آبی تو و برسان آذری تو قطره نهای بحر بیکران تو آب نهای آتشتری مقصود چه و مقصدت کجاست نامت چه بود،از چه کشوری؟ بربسته زشهر امید رخت سرگرم ره عشق بسپری زی منزل مقصود ره سپرد بر قافلهء شوق رهبری دور است زیاری که تو مرا تنها بگذاری و بگذری از گوهر ارزنده نغزتر ور اختر تابنده برتری با گوهر و اختر چه نسبتت اینان دگرند و تو دیگری ای گوهر تابان بچشم من ارزندهتر از کنج گوهری با این همه از زندگی دریغ کت نیست به چشم مشتری گر هیچ خریدار نیستت زان هیچ غم نشاید که غم خوری بر خاک منت مشتری بجان بر چرخ ثریا و مشتری از صفحهء ایام محو باد آنروز که بینم مکدری گر بر سر کار تو سوخت جانم دلتنگ نگردم که درخوری زانماه تو را هست چشم مهر طفی چه کنم زود باوری از مهر و وفا کس نشان نیافت بیهوده چرا رنج میبری؟!"