چکیده:
عدالت انوشروان در ادب پارسی بسی گسترده تر و اغراق آمیزتر از آن است که صاحب نظران تصور می کنند؛ تا آنجا که در حکایات مختلف، برای نشان دادن عدالت او، به روایات دینی از زبان پیامبر، حضرت علی (ع)، خلیفه دوم، معاویه، مامون و... توسل جسته اند. آتش دوزخ را بر او حرام دانسته، او را در بهشت برین جای داده اند. پیامبر از اینکه در زمان او به دنیا آمده، افتخار کرده است و از نبود او احساس تاسف؛ همچنین سخنان نامعقولی چون آگاهی از غیب، پیشگویی، آشنایی با زبان مرغان را به او نسبت داده و از وجود طلسم و جادو در دخمه او خبر داده اند. وی را آنقدر عادل دانسته اند که در سراسر کشور، کسی برای شکایت در مدت چندین سال زنجیر او را تکان نداد. کاخش به سبب کسب رضایت یک پیرزن کج، دودزده و آلوده به فضله گاو بود. ثروت برخی مردم از خزانه او پیشی گرفته، یک وجب زمین بایر و یک خشت کهنه که نشانه بدی معیشت مردم است در سراسر کشور او دیده نمی شد. این اغراق ها که البته خالی از حقیقت نیست، نوعی مبارزه فرهنگی با حاکمان عرب و با هدف باشکوه جلوه دادن پیشینه ایران با اهداف شعوبی و قد علم کردن در مقابل عرب ها صورت گرفته است. از دیگر کارکردهای این اغراق ها، تشویق شاهان و حاکمان به عدالت بوده است.
خلاصه ماشینی:
جعل حدیث «ولدت فی زمن ملک العادل» پیغامبر ما صلی الله علیه وسلم به روزگار او از مادر بزاد و چنین گفت پیغمبر ما: ولدت فی زمن الملک العادل(EndNote No="4" Text=") این روایت در تاریخ گردیزی (گردیزی، 1363: 87)؛ مجمل التواریخ و القصص (ابن مهلب، بیتا: 95)؛ جوامع الحکایات (عوفی، 1386، جزء دوم از قسم سوم: 495)؛ المعجم (شرفالدین قزوینی، 1383: 309)؛ مجمل فصیحی (فصیح خوافی، 1386، ج 1: 46)؛ بهارستان (جامی، 1392: 35)؛ اخلاق محسنی (واعظ کاشفی، 1290: 26)، تحفه (ناشناخته، 1341: 34)؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران (مرعشی، 1345: 91)؛ تاریخ حبیب السیر (خواندمیر، 1380: 1/241)؛ تحفة العالم (شوشتری، 1363: 75)؛ نامة خسروان (میرزا، 1389: 102) دیده میشود.
بالش اهدایی انوشروان به ابوسفیان ابوسفیان بالشی از انوشروان هدیه میگیرد و آن را به جای زیر سر، روی سر خود میگذارد تا احترام انوشروان را رعایت کرده باشد(EndNote No="6" Text=") این داستان در منابع عربی از جمله: محاضرات الأدباء (راغب اصفهانی، 1420: 2/387)؛ العقد الفرید (ابن عبد ربه، 1404: 1/288) و مجانی الأدب (شیخو، 1913، ج 2: 197-198) نقل شده است.
چنین گفت موبد که ای شهریاردرم بستد از بلخ بامی به رنجچنین داد پاسخ که ما را درم[که رنج آید از بیشی گنج مااز آن کس که بستد بدو هم دهید که درد دل مردم زیردستپی کاخ آباد را برکنیدشود کاخ ویرانتر از هرچ بودز دیوان ما نام او بسترید فراخان سالار سیصد هزارسپرده نهادند یکسر به گنجنباید که باشد کسی زو دژمنه چونین بود داد از پادشا]ز گنج آنچ خواهد بران سر نهیدنخواهد جهاندار یزدانپرستبه گل بام او را توانگر کنیدبماند پس از مرگ نفرین و دودبه دربر چنو را به کس مشمرید(EndNote No="21" Text=") غزالی در نصیحة الملوک (غزالی، 1389: 74) میگوید: انوشروان این عامل خراج را بر دار کرد.