چکیده:
محاوره گرگیاس یکی از مهمترین محاورات افلاطون است ، افلاطون در این محاوره سقراط را به مصاف سوفسطاییان آن عصر می برد. آن بخش از محاوره که مورد توجه ما قرار گرفته است، جدال سقراط و کالیکلس است، که از نظر حجم نیمی از محاوره را به خود اختصاص داده است. مقاله حاضر کوشیده است تا ضمن اجتناب از یکسونگری به آرای نیچه، آن ها را در تقرب به آرای کالیکلس نشان دهد. هدف مقاله مقایسه میان آرای نیچه و کالیکلس در محاوره گرگیاس است. محوریت مقاله بر روی مفهوم قدرت از نظر
این دو است. سعی می کنیم با تحلیل این مفهوم محوری آرای این دو را در مورد حقیقت، معنای زندگی، قانون و حقوق تفسیر کنیم. بنابراین پرسش راهنمای سراسر این پژوهش این است که چه نسبتی میان برداشت کالیکلس از قدرت و برداشت نیچه از این مفهوم وجود دارد؟
Gorgias dialogue is one of the most important Plato's dialogue, because Plato challenges Socrates against of most of these important figures of his time.in this essay, we consider the third act of dispute between Socrates and Kallikles which is more than half of the dialogue. In this essay we try show that parts of Nietzsche’s critics are the same of Kallikles critics that are explained in raw and primitives form. Present essay tries to avoid spiteful views of Nietzsche’s opinion and show their approximate to Kallikles’s opinion. Center of this essay is the concept of power in the views of Kallikles and Nietzsche. We try with analysing of this central concept explain the views of Nietzsche and Kallikles in the case of truth, meaning of life and law. So the basic question about all parts of essay is: what is the relation between conceiving of Kallikles and Nietzsche in the case of power? If such a relation exists between a Sophist in the era of Western philosophy and the last philosopher of this tradition (Nietzsche), can there be a rift between the two?
خلاصه ماشینی:
در پردۀ دوم حریف سرسختتری که همان پولس است وارد بحث میشود و سقراط را محکوم میکند که گرگیاس را بیشرمانه در پیچوخم استدلالهای بغرنج خود فریب داده است؛ درحالیکه لازم نیست سخنور به شاگردان خود چیزی دربارۀ عدل و ظلم بیاموزد، بلکه وظیفۀ سخنور اقناع مردم برای کسب قدرت است.
پرسش راهنمای این پژوهش این است که چه نسبتی بین نظر کالیکلس مبنیبر مشروعیت حکومت اقویا و «اراده به قدرت» نیچه برقرار است؟ آیا اراده به قدرت، که درنظر نیچه ذات و حقیقت موجودات است، بسط همان دیدگاه کالیکلس است که در سپیدهدمان تمدن غربی در رسالۀ «گرگیاس» افلاطون آمده است؟ برای پاسخدادن به این پرسشها ابتدا معنای قدرت نزد کالیکلس و نیچه را بررسی میکنیم و سپس معانی زندگی، قانون، حقوق؛ و آزادی را نزد آن دو مقایسه میکنیم.
در اینجا بهسادگی نمیتوان نتیجه گرفت که این همان نظریۀ کالیکلس مبنیبر مشروعیت حکومت اقویاست، چراکه ابتدا باید بررسی شود که نزد این دو قدرت و درنتیجه قدرتمند به چه معنا مراد شده است.
در اینجا بیان نیچه بیشتر سلبی است؛ به این معنا که ابرانسان نیچه به تحقیر عقل، فضیلت، عدالت، و بهطورکلی آنچه بهگمان او از افلاطون و مسیحیت به ما رسیده است میپردازد، درحالیکه بهروشنی نمیگوید که ارزشهای زندگی کداماند که بهاعتقاد او ازسوی سقراط و افلاطون نفی شدهاند.
بااینهمه اگر رسالت ابرانسان نیچه یعنی وضع ارزشهای نو برای زندگی را با نظریۀ اراده به قدرت او در نظر بگیریم، میتوان محتاطانه گفت که آنچه بهصورت عقیدۀ خام در کالیکلس مبنیبر مشروعیت حکومت اقویا بیان شده است بهصورت پیچیده و غامض بار دیگر در فلسفۀ نیچه مطرح شده است.